- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۸۵۹
- شماره مطلب: ۸۷۳۴
-
چاپ
از سه شعبه دایه میسازند و از نی گاهوار
محمل صبرم ز اشک دیده در گل مانده است
از که جویم نسخۀ درمان، که دل درمانده است
خانه بر دوشم، هر آن کس که مرا در کوفه دید
یا که در بسته به رویم، یا که از خود رانده است
آنقدر شور پذیرایی از تو داشتند
هرکسی شمشیر خود را در نمک خوابانده است
سوختم از نیشخند مردم، اما بیشتر
خندههای حرمله قلب مرا سوزانده است
از سه شعبه دایه میسازند و از نی گاهوار
وای از آن طفلی که مادر در بغل خوابانده است
تیر و نیزه هر کدامش قبلهگاهی یافته
کوفه سوی اکبرت هر نیزه را چرخانده است
قول سوغاتی به دخترها، پدرها میدهند
گوشواره خواستنهاشان مرا ترسانده است
بس که مشتاق تماشای اسیری منند
کوچه کوچه پیکرم را دشمنت گردانده است
تا که راه زینبت در کوفه گل باران شود
خون سرخم کوچههای کوفه را پوشانده است
سهم من چندین اگر سنگ است از این بامها
باقیاش آقا برای کودکانت مانده است
-
چشمه عشق
کاش میشد که کمی زود زبان باز کنی
چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم
نذر کردم که علمدار پدر باشی تو
علم و مشک برای تو خریدم پسرم
-
سفرۀ احسان
چرخش چرخ و فلک بسته به چشمان علی است
همۀ عمر جهان، بسته به یک آن علی است
همه از سفرۀ او روزی خود را دارند
آفرینش به خدا سفرۀ احسان علی است
-
پرِ پرواز
بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغضهایم باز کردم گریه را
مثل یک مادر که فرزندش ز دستش میرود
اقتدا کردم به او، ابراز کردم گریه را
-
مقتدای عزادارها
به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضۀ سر تو
ببخش با پر زخمی، به زحمت افتاده
لباس نوکریام را بریده مادر تو
از سه شعبه دایه میسازند و از نی گاهوار
محمل صبرم ز اشک دیده در گل مانده است
از که جویم نسخۀ درمان، که دل درمانده است
خانه بر دوشم، هر آن کس که مرا در کوفه دید
یا که در بسته به رویم، یا که از خود رانده است
آنقدر شور پذیرایی از تو داشتند
هرکسی شمشیر خود را در نمک خوابانده است
سوختم از نیشخند مردم، اما بیشتر
خندههای حرمله قلب مرا سوزانده است
از سه شعبه دایه میسازند و از نی گاهوار
وای از آن طفلی که مادر در بغل خوابانده است
تیر و نیزه هر کدامش قبلهگاهی یافته
کوفه سوی اکبرت هر نیزه را چرخانده است
قول سوغاتی به دخترها، پدرها میدهند
گوشواره خواستنهاشان مرا ترسانده است
بس که مشتاق تماشای اسیری منند
کوچه کوچه پیکرم را دشمنت گردانده است
تا که راه زینبت در کوفه گل باران شود
خون سرخم کوچههای کوفه را پوشانده است
سهم من چندین اگر سنگ است از این بامها
باقیاش آقا برای کودکانت مانده است