- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۱۹۷۱
- شماره مطلب: ۷۷۳۲
-
چاپ
گوییا حق به حسین بن علی، زینب داد
حکم کردند که بی عشق، نفس مذموم است
شکر این سینه به عشق ازلی محکوم است
از رضایی شدن تک تک ما معلوم است
دل مسلمان شدۀ فاطمۀ معصوم است
همگی مستی خود را ز همین خم داریم
هرچه داریم همه از حرم قم داریم
به غبار قدم وصف تو محشر برسد
پای توصیف تو باید که برادر برسد
تا که در شأن تو مضمون برابر برسد
جای آنست که یک سورۀ کوثر برسد
لال در محضر تو بودن ما، وصف شماست
ورنه این شعر همان قطره کنار دریاست
تو رسیدی و پدر صاحب دختر شده است
صاحب و آسیه و مریم و هاجر شده است
از گل خندۀ تو دهر معطر شده است
خواهری زینت آغوش برادر شده است
تا که قنداقۀ تو دست برادر افتاد
گوییا حق به حسین بن علی، زینب داد
کعبه بر آل علی کرده گریبان را چاک
سایۀ چادر تو پهن شده در افلاک
تو همان عرش نشینی و من افتاده به خاک
من چه گویم؟ پدرت گفت: ابوک به فداک
بگذارید بدانند تمام دنیا
پای این درس گرفتیم مسلمانی را
کرمت جلوهای از بارش باران دارد
سفرۀ ما ز کرم خانۀ تو نان دارد
این همان نیک سرشتی است که انسان دارد
که ارادت به تو و شاه خراسان دارد
محک عشق تو در سینه انسان کافی است
هرکسی عشق نورزد به شما آدم نیست
دست از عشق محال است که ما برداریم
عشق خاک قدمت بود، اگر سر داریم
از بهار نفست شهر نیاسر داریم
عطر تو بود گلابی که به قمصر داریم
از زمانی که قدمهای تو آمد این سو
نمک سفرۀ ایران شده قم، ای بانو
مینویسم به تو، ای مقصد و مقصود حیات
مینویسم به تو از تشنه لب آب فرات
هرکه شد مست حسین، از تو گرفته است برات
پرچم گنبد تو عرشۀ کشتی نجات
کاش میشد که به دست تو خدایی بشویم
تا محرم همگی کرببلایی بشویم
-
چشمه عشق
کاش میشد که کمی زود زبان باز کنی
چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم
نذر کردم که علمدار پدر باشی تو
علم و مشک برای تو خریدم پسرم
-
سفرۀ احسان
چرخش چرخ و فلک بسته به چشمان علی است
همۀ عمر جهان، بسته به یک آن علی است
همه از سفرۀ او روزی خود را دارند
آفرینش به خدا سفرۀ احسان علی است
-
پرِ پرواز
بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغضهایم باز کردم گریه را
مثل یک مادر که فرزندش ز دستش میرود
اقتدا کردم به او، ابراز کردم گریه را
-
مقتدای عزادارها
به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضۀ سر تو
ببخش با پر زخمی، به زحمت افتاده
لباس نوکریام را بریده مادر تو
گوییا حق به حسین بن علی، زینب داد
حکم کردند که بی عشق، نفس مذموم است
شکر این سینه به عشق ازلی محکوم است
از رضایی شدن تک تک ما معلوم است
دل مسلمان شدۀ فاطمۀ معصوم است
همگی مستی خود را ز همین خم داریم
هرچه داریم همه از حرم قم داریم
به غبار قدم وصف تو محشر برسد
پای توصیف تو باید که برادر برسد
تا که در شأن تو مضمون برابر برسد
جای آنست که یک سورۀ کوثر برسد
لال در محضر تو بودن ما، وصف شماست
ورنه این شعر همان قطره کنار دریاست
تو رسیدی و پدر صاحب دختر شده است
صاحب و آسیه و مریم و هاجر شده است
از گل خندۀ تو دهر معطر شده است
خواهری زینت آغوش برادر شده است
تا که قنداقۀ تو دست برادر افتاد
گوییا حق به حسین بن علی، زینب داد
کعبه بر آل علی کرده گریبان را چاک
سایۀ چادر تو پهن شده در افلاک
تو همان عرش نشینی و من افتاده به خاک
من چه گویم؟ پدرت گفت: ابوک به فداک
بگذارید بدانند تمام دنیا
پای این درس گرفتیم مسلمانی را
کرمت جلوهای از بارش باران دارد
سفرۀ ما ز کرم خانۀ تو نان دارد
این همان نیک سرشتی است که انسان دارد
که ارادت به تو و شاه خراسان دارد
محک عشق تو در سینه انسان کافی است
هرکسی عشق نورزد به شما آدم نیست
دست از عشق محال است که ما برداریم
عشق خاک قدمت بود، اگر سر داریم
از بهار نفست شهر نیاسر داریم
عطر تو بود گلابی که به قمصر داریم
از زمانی که قدمهای تو آمد این سو
نمک سفرۀ ایران شده قم، ای بانو
مینویسم به تو، ای مقصد و مقصود حیات
مینویسم به تو از تشنه لب آب فرات
هرکه شد مست حسین، از تو گرفته است برات
پرچم گنبد تو عرشۀ کشتی نجات
کاش میشد که به دست تو خدایی بشویم
تا محرم همگی کرببلایی بشویم