- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۶۵۶۱
- شماره مطلب: ۷۳۱۳
-
چاپ
در نهضت پیشوای آزادگان و مرثیت اهل بیت آن امام همام
سلیمان عشق
نازم آن زنده شهیدی که بر داور خویش
سازد از خون گلو تاج و نهد بر سر خویش
تا دهد صبح ازل هدیه به سلطان ابد
به سر دست برد نعش علی اکبر خویش
تا شود مهر نماز ملک اندر ملکوت
ریخت بر بام فلک خون علی اصغر خویش
میرود با سر خود در ره حق بر سر نی
چون به زیر سم اسبان نگرد پیکر خویش
از پی حفظ حریم حرم حرمت دوست
به اسارت سر بازار برد دختر خویش
با سر آید به بر محمل زینب که کند
هدیه در راه خدا خون سر خواهر خویش
روی گلگون شفق سرخ شد از خون حسین
تا شود شاهد این خون به بر داور خویش
آن سلیمان که اگر خاتم از او خواهد دیو
بند انگشت دهد همره انگشتر خویش
آن کریمی که اگر بدرۀ زر کرد عطا
پوشد از شرم گدا، ماه رخ انور خویش
در شگفتم چه جوابی خواهد داد
قاتل او چو درآید به صف محضر خویش
در اذان نام پیمبر برد و وقت نماز
میکشد زاده آزاده پیغمبر خویش
آب مهریۀ زهرا و جگرگوشۀ او
باز پیغام عطش میدهد از حنجر خویش
چشمه چشم «ریاضی» گوهر از خون میساخت
تا مگر هدیه بدان شاه کند گوهر خویش
-
کعبه و کربلا
نبی ما محمد گاه گاهی
به اقلیم یمن بودش نگاهی
ندانم اندر آن صحرا چه دیدی
کزو بوی خدا را میشنیدی
-
در ولادت پیشوای آزادگان امام حسین (ع)
آمد آن عید همایون فر فرخ دستور
که زمین غرق نشاط است و زمان موج سرور
همه ذرات جهان رقص کنان چرخ زنان
همه آفاق پر از ولوله و شور نشور
-
در مدح حضرت سید الشهدا (ع)
ای که در پیکر خونین شریعت، جانی
جان فدای تو که هم جانی و هم جانانی
کشتۀ راه خدا، سید و شاه شهدا
افتخار بشر و تاج سر انسانی
-
کعبۀ دل
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
دیوانهوار، آمدهام تا به قتلگاه
وقتی به استغاثه شنیدم، صدای تو
نقدینهای که داشتم از اشک و خون دل
تقدیم کرد، دیده به گنبدنمای تو
در نهضت پیشوای آزادگان و مرثیت اهل بیت آن امام همام
سلیمان عشق
نازم آن زنده شهیدی که بر داور خویش
سازد از خون گلو تاج و نهد بر سر خویش
تا دهد صبح ازل هدیه به سلطان ابد
به سر دست برد نعش علی اکبر خویش
تا شود مهر نماز ملک اندر ملکوت
ریخت بر بام فلک خون علی اصغر خویش
میرود با سر خود در ره حق بر سر نی
چون به زیر سم اسبان نگرد پیکر خویش
از پی حفظ حریم حرم حرمت دوست
به اسارت سر بازار برد دختر خویش
با سر آید به بر محمل زینب که کند
هدیه در راه خدا خون سر خواهر خویش
روی گلگون شفق سرخ شد از خون حسین
تا شود شاهد این خون به بر داور خویش
آن سلیمان که اگر خاتم از او خواهد دیو
بند انگشت دهد همره انگشتر خویش
آن کریمی که اگر بدرۀ زر کرد عطا
پوشد از شرم گدا، ماه رخ انور خویش
در شگفتم چه جوابی خواهد داد
قاتل او چو درآید به صف محضر خویش
در اذان نام پیمبر برد و وقت نماز
میکشد زاده آزاده پیغمبر خویش
آب مهریۀ زهرا و جگرگوشۀ او
باز پیغام عطش میدهد از حنجر خویش
چشمه چشم «ریاضی» گوهر از خون میساخت
تا مگر هدیه بدان شاه کند گوهر خویش