- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۱۴۹۹
- شماره مطلب: ۷۱۵۱
-
چاپ
حرمت مثل کربلا زیباست
تا که پایم به این حرم وا شد
غصه از روی سینهام پا شد
درد بی دردیام مداوا شد
طبع خشکیدهام شکوفا شد
فصل تنهاییام دگر طی شد
وطن مادری من ری شد
پیش پای تو سر نمیخواهم
جز دلی دربدر نمیخواهم
به منی که جگر نمیخواهم
میدهی هر قدر نمیخواهم
جرئت پر زدن به من دادی
بسکه عشق حسن به من دادی
حسنی هستی و کرم داری
خوشبحالت که تو حرم داری
چه قدر عزت و حشم داری
نکند از درت برم داری!
میروم بی تو رو به حیرانی
ملجأ مردمان تهرانی
نامت عبدالعظیم آقا جان
لقبت هم کریم آقا جان
همگی از قدیم آقا جان
با تو همسایهایم آقا جان
سایهات مستدام همسایه
شخص عالی مقام همسایه
شب جمعه در ازدحام حرم
شدهام خم به احترام حرم
زندگیام شده به نام حرم
پرچم سبز روی بام حرم
آبروی تمام ایران است
نفس تازهای به هر جان است
دادهام در هوای تو پر را
میدهم پای تو تن و سر را
میزنم حرفهای آخر را
نالههای غریب مادر را
ما شنیدیم از دل صحنت
جان به قربان سفرۀ پهنت
بانی روضههای مسلمیه
گریههای عزای مسلمیه
اشک جاری به پای مسلمیه
سوز و ساز صدای مسلمیه
حرمت پاتوق حسینیهاست
حرمت مثل کربلا زیباست
حرف کرببلاست یاالله
روضههایی به پاست یا الله
این سری که جداست یاالله
سر ارباب ماست یاالله
بر سر نیزههاست هجده سر
قد زینب شده است کوته تر
تا که او را نشانه میکردند
سنگها را روانه میکردند
گریهاش را بهانه میکردند
قسمتش تازیانه میکردند
تازیانه، به روی یک خواهر
تازیانه... مدینه... یک مادر
-
تو دوم نسخه شاه غدیری
دو چشمت چشمهآب حیات است
دو دستت سفرهدار کائنات است
اگرچه آسمان اینقدر بالاست
ولی باید بگویم خاک پات است
-
دومین مرتضی
ظرف خالی، دوباره پر شده است
آسمان از ستاره پر شده است
هر دو چشم ستاره بارانم
از شعف، از نظاره پر شده است
-
عشقمان بوده بمانیم فقط محضر عشق
دل ما خورده گره بر ورق دفتر عشق
درسها یاد گرفتیم از این منبر عشق
کسب تکلیف نمودیم اگر از در عشق
عشقمان بوده بمانیم فقط محضر عشق
-
روضۀ سقا
این جمعه هم گذشت، نشد تا ببینمت
دادم به دل امید که فردا ببینمت
میخوانم از دو دست ابوالفضل تا مگر
یک شب میان روضۀ سقا ببینمت
حرمت مثل کربلا زیباست
تا که پایم به این حرم وا شد
غصه از روی سینهام پا شد
درد بی دردیام مداوا شد
طبع خشکیدهام شکوفا شد
فصل تنهاییام دگر طی شد
وطن مادری من ری شد
پیش پای تو سر نمیخواهم
جز دلی دربدر نمیخواهم
به منی که جگر نمیخواهم
میدهی هر قدر نمیخواهم
جرئت پر زدن به من دادی
بسکه عشق حسن به من دادی
حسنی هستی و کرم داری
خوشبحالت که تو حرم داری
چه قدر عزت و حشم داری
نکند از درت برم داری!
میروم بی تو رو به حیرانی
ملجأ مردمان تهرانی
نامت عبدالعظیم آقا جان
لقبت هم کریم آقا جان
همگی از قدیم آقا جان
با تو همسایهایم آقا جان
سایهات مستدام همسایه
شخص عالی مقام همسایه
شب جمعه در ازدحام حرم
شدهام خم به احترام حرم
زندگیام شده به نام حرم
پرچم سبز روی بام حرم
آبروی تمام ایران است
نفس تازهای به هر جان است
دادهام در هوای تو پر را
میدهم پای تو تن و سر را
میزنم حرفهای آخر را
نالههای غریب مادر را
ما شنیدیم از دل صحنت
جان به قربان سفرۀ پهنت
بانی روضههای مسلمیه
گریههای عزای مسلمیه
اشک جاری به پای مسلمیه
سوز و ساز صدای مسلمیه
حرمت پاتوق حسینیهاست
حرمت مثل کربلا زیباست
حرف کرببلاست یاالله
روضههایی به پاست یا الله
این سری که جداست یاالله
سر ارباب ماست یاالله
بر سر نیزههاست هجده سر
قد زینب شده است کوته تر
تا که او را نشانه میکردند
سنگها را روانه میکردند
گریهاش را بهانه میکردند
قسمتش تازیانه میکردند
تازیانه، به روی یک خواهر
تازیانه... مدینه... یک مادر