- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۴۳۵۱
- شماره مطلب: ۷۰۴۸
-
چاپ
فاطمۀ کوچک
اینجا مزار فاطمۀ کوچک خداست
ریحانهای ز گلشن سرسبز ابتداست
یـک کعبـۀ مـلائکه الله در زمیـن
یک سورۀ مبارکۀ نور در سماست
باب الحوائجی است که همچون عموی خویش
پیوسته خلق را به درش روی التجاست
در سن کودکی است علمدار شهر شام
همچون عموی خود که علمدار کربلاست
گنجی است در خرابه و ماهی است در زمین
نوری است بین ظلمت و طوری به قلب ماست
مجمـوعۀ فضـائل زهـرا بـه کودکی
منظومۀ اسـارت و محبوبۀ خداست
خاک خرابهاش که بود تربت حسین
چون خاک کربلا به همه دردها دواست
قرآن کوچکی به روی دست اهلبیت
آیات وحیاش از اثر کعب نیزههاست
ذکر خدا تمام نفسهای خستهاش
سر تا قدم شراره فریاد بیصداست
تنها نه جان و تن پدر و مادرم فداش
این نازدانه دختر نامـوس کبریاست
هم سنگـر شهیـدۀ زهـرا و زینبین
آیینۀ حسین و حسن، قلب مرتضاست
مـانند تحـت قبـه مـولایمان حسین
حاجات جن و انس در این آستان رواست
هـر نـازدانه را به سر دست لالهایست
او را به روی دست، سر از بدن جداست
دانی چرا چو فاطمه شب زیر خاک رفت
میراث این سه ساله غم دخت مصطفاست
این مـاه پاره، پارۀ ماهی است از حسین
این سورۀ مبارک «و الشمس والضحی»ست
حاجت از او بخواه که باب الحوائج است
مشکل بر او بیار که دستش گرهگشاست
یـاس کبـود آل نبـی، پـای تـا بـه سر
آیینـهدار فـاطمه از فـرق تا به پاست
او یک فرشته و به رخش جای دست دیو
یا یک ملک که گوشۀ ویرانهاش سراست
میکرد زیر لب، دل شب از خود این سؤال
بابا چه شد؟ برادر من کو؟ عمو کجاست؟
اطـراف قبـر کـوچک این دختر حسین
سوز درون و اشک بـصر، بهترین دعاست
بـا آنکـه در خرابه غـریبانه داد جـان
ملک خدا به یاد غمش محفل عزاست
با اشک، روی سنگ مزارش نوشتهاند
بر برگ یاس سوخته سیلی زدن خطاست
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
فاطمۀ کوچک
اینجا مزار فاطمۀ کوچک خداست
ریحانهای ز گلشن سرسبز ابتداست
یـک کعبـۀ مـلائکه الله در زمیـن
یک سورۀ مبارکۀ نور در سماست
باب الحوائجی است که همچون عموی خویش
پیوسته خلق را به درش روی التجاست
در سن کودکی است علمدار شهر شام
همچون عموی خود که علمدار کربلاست
گنجی است در خرابه و ماهی است در زمین
نوری است بین ظلمت و طوری به قلب ماست
مجمـوعۀ فضـائل زهـرا بـه کودکی
منظومۀ اسـارت و محبوبۀ خداست
خاک خرابهاش که بود تربت حسین
چون خاک کربلا به همه دردها دواست
قرآن کوچکی به روی دست اهلبیت
آیات وحیاش از اثر کعب نیزههاست
ذکر خدا تمام نفسهای خستهاش
سر تا قدم شراره فریاد بیصداست
تنها نه جان و تن پدر و مادرم فداش
این نازدانه دختر نامـوس کبریاست
هم سنگـر شهیـدۀ زهـرا و زینبین
آیینۀ حسین و حسن، قلب مرتضاست
مـانند تحـت قبـه مـولایمان حسین
حاجات جن و انس در این آستان رواست
هـر نـازدانه را به سر دست لالهایست
او را به روی دست، سر از بدن جداست
دانی چرا چو فاطمه شب زیر خاک رفت
میراث این سه ساله غم دخت مصطفاست
این مـاه پاره، پارۀ ماهی است از حسین
این سورۀ مبارک «و الشمس والضحی»ست
حاجت از او بخواه که باب الحوائج است
مشکل بر او بیار که دستش گرهگشاست
یـاس کبـود آل نبـی، پـای تـا بـه سر
آیینـهدار فـاطمه از فـرق تا به پاست
او یک فرشته و به رخش جای دست دیو
یا یک ملک که گوشۀ ویرانهاش سراست
میکرد زیر لب، دل شب از خود این سؤال
بابا چه شد؟ برادر من کو؟ عمو کجاست؟
اطـراف قبـر کـوچک این دختر حسین
سوز درون و اشک بـصر، بهترین دعاست
بـا آنکـه در خرابه غـریبانه داد جـان
ملک خدا به یاد غمش محفل عزاست
با اشک، روی سنگ مزارش نوشتهاند
بر برگ یاس سوخته سیلی زدن خطاست