- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۹۰۷۵
- شماره مطلب: ۶۸۳۵
-
چاپ
حسن ختام
نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من
که میآمد صدای نالههای پنج تن از من
از آنجایی که وابسته است جان من به جان تو
جدا کردند سر از تو، جدا کردند تن از من
میان معرکه هم زخم، هم جان باختن از تو
میان خیمهها هم سوختن، هم ساختن از من
دلم خوش بود با پیراهنت، آن هم به غارت رفت
پس از تو رخت بر بسته است شوق زیستن از من
غریبم آنچنان در سرزمین مادری بی تو
که میپرسد نشانیهای زینب را وطن از من
«ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق»
کسی نشنید جز توصیف زیبایی سخن از من
از آن بتخانهها چیزی نماند آنجا که بر میخاست
طنین تیشۀ پیغمبران بت شکن از من
منم حسن ختام باشکوه داستان تو
پس از این اسوه میسازند اساطیر کهن از من
-
آیات ابراهیم
به منبر میرود دریا، به سویش گام بردارید
هلا! اسلام را از چشمۀ اسلام بردارید
مبادا از قلمها جا بیفتد واژهای، اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید
-
ماه، در کسوت سقا به میان آمده است
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتندگرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت -
نفهمیند یاسین را
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاددگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
حسن ختام
نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من
که میآمد صدای نالههای پنج تن از من
از آنجایی که وابسته است جان من به جان تو
جدا کردند سر از تو، جدا کردند تن از من
میان معرکه هم زخم، هم جان باختن از تو
میان خیمهها هم سوختن، هم ساختن از من
دلم خوش بود با پیراهنت، آن هم به غارت رفت
پس از تو رخت بر بسته است شوق زیستن از من
غریبم آنچنان در سرزمین مادری بی تو
که میپرسد نشانیهای زینب را وطن از من
«ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق»
کسی نشنید جز توصیف زیبایی سخن از من
از آن بتخانهها چیزی نماند آنجا که بر میخاست
طنین تیشۀ پیغمبران بت شکن از من
منم حسن ختام باشکوه داستان تو
پس از این اسوه میسازند اساطیر کهن از من