- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۱/۰۱
- بازدید: ۱۳۴۸
- شماره مطلب: ۶۵۶۵
-
چاپ
ستارگان من
غم جدایی تو کرده قصد جان مرا
غمیکه سوخته تا مغز استخوان مرا
از آن زمان که به دنیا قدم گذاشتهام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا
چه روزگار غریبی که باز در صدد است
بگیرد از من دلخون، برادران مرا
ز غربتت رمق راه رفتن از من رفت
اناالغریب تو لرزانده زانوان مرا
اجازهای بده نذری سفرهات باشند
کرم نما، بپذیر این دو قرص نان مرا
بیا و گرد خجالت ز چهرهام بردار
به خونشان بدرخشان ستارگان مرا
ادا اگر بشود حق تو ز جانب من
توان مگر بدهد جسم ناتوان مرا
قدم خمید زداغ تو، داغ طفلانم
خمیدهتر نکند قامت کمان مرا
به خاطر تو زخیمه نیامدم بیرون
مگر که پی نبری چشم خونچکان مرا
نصیب باغ دلم از بهار اندک بود
خدا به خیر کند قصۀ خزان مرا
بلا عظیم تر و من صبورتر شدهام
چه سخت کرده خداوند امتحان مرا
-
به برق سکه، بهار وفایشان پاییز
نماز و روزۀ شکدار و حج حیرانی
شده جدیدترین شیوۀ مسلمانی
هزار خدعه و نیرنگ کار روزانه
قنوتهای شب و سجدههای طولانی
-
داغ تنهایی
میسوزم و چون آتشی در احتراقم
آه ای اجل از چه نمیآیی سراغم؟
این دشت نیت کرده یارم را بگیرد
ای مرگ مرهم شو بر این زخم فراقم
-
السّلام علیک یا علی بن الحسین
برو ولی به تو ای گل سفر نمیآید
که این دل از پس داغ تو بر نمیآید
به خون نشسته دلم، اشک من گواه من است
که غیر خون دل از چشم تر نمیآید
ستارگان من
غم جدایی تو کرده قصد جان مرا
غمیکه سوخته تا مغز استخوان مرا
از آن زمان که به دنیا قدم گذاشتهام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا
چه روزگار غریبی که باز در صدد است
بگیرد از من دلخون، برادران مرا
ز غربتت رمق راه رفتن از من رفت
اناالغریب تو لرزانده زانوان مرا
اجازهای بده نذری سفرهات باشند
کرم نما، بپذیر این دو قرص نان مرا
بیا و گرد خجالت ز چهرهام بردار
به خونشان بدرخشان ستارگان مرا
ادا اگر بشود حق تو ز جانب من
توان مگر بدهد جسم ناتوان مرا
قدم خمید زداغ تو، داغ طفلانم
خمیدهتر نکند قامت کمان مرا
به خاطر تو زخیمه نیامدم بیرون
مگر که پی نبری چشم خونچکان مرا
نصیب باغ دلم از بهار اندک بود
خدا به خیر کند قصۀ خزان مرا
بلا عظیم تر و من صبورتر شدهام
چه سخت کرده خداوند امتحان مرا