- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۲۰۸۴
- شماره مطلب: ۶۳۹۹
-
چاپ
یک جفت ابر حامل باران
چون باد در مجاورت شمعی، چون شمع در محاصره بادی
با احتساب کرببلا ای کوه، پنجاه و هشت سال نیافتادی
لبخند گشته است فراموشت، با چشمهای روشن و خاموشت
نزدیک به دو سوم عمرت را، در چهرهات ندیده است کسی شادی
زینب که کوه صبر مجسم بود، یک سال و نیم ماند و دوام آورد
اما تو در حدود چهل سال است، مثل سکوت عامل فریادی
تعریف کردهای تو به جای چشم، یک جفت ابر حامل باران را
شاگرد چشمهای تو زینب بود، بر گریه بر حسین تو استادی
هر شب ادامه داد غم خود را، با اشکهای خویش به نحوی که
او را به یاد شام میاندازد، هر گیسوی رها شده در بادی
دورم ز خاک پای تو با این حال، حس میکنم که بعد هزاران سال
در گوشۀ بقیع به آرامی، در سجده است حضرت سجادی
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
یک جفت ابر حامل باران
چون باد در مجاورت شمعی، چون شمع در محاصره بادی
با احتساب کرببلا ای کوه، پنجاه و هشت سال نیافتادی
لبخند گشته است فراموشت، با چشمهای روشن و خاموشت
نزدیک به دو سوم عمرت را، در چهرهات ندیده است کسی شادی
زینب که کوه صبر مجسم بود، یک سال و نیم ماند و دوام آورد
اما تو در حدود چهل سال است، مثل سکوت عامل فریادی
تعریف کردهای تو به جای چشم، یک جفت ابر حامل باران را
شاگرد چشمهای تو زینب بود، بر گریه بر حسین تو استادی
هر شب ادامه داد غم خود را، با اشکهای خویش به نحوی که
او را به یاد شام میاندازد، هر گیسوی رها شده در بادی
دورم ز خاک پای تو با این حال، حس میکنم که بعد هزاران سال
در گوشۀ بقیع به آرامی، در سجده است حضرت سجادی