- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۱/۰۱
- بازدید: ۱۴۵۱
- شماره مطلب: ۶۱۱۶
-
چاپ
مناجات
بندۀ نفسم شدم، سوز و نوایم رفت، رفت
از نفس افتادم و حال دعایم رفت، رفت
غفلتم توفیق توبه کردنم را برده است
از قنوتم رَبَّنٰا إغْفِرْ لَنٰایم رفت، رفت
بار من را آتش ناشکریام سوزانده است
از کفم سرمایۀ روز جزایم رفت، رفت
عبد رسوایم... فقط دردسر مولا شدم
آبرویم پیش او وقتی حیایم رفت، رفت
در سحرها خلوتی با دلستانم داشتم
آن قدر بد کردم آخر از سرایم رفت، رفت
سوی نامحرم نظر کردن سلاحم را گرفت
برکت از این زندگی تا اشکهایم رفت، رفت
دل خوشم صحن دلم، وقف علی و فاطمه است
گیرم اصلا جای دیگر دست و پایم رفت، رفت
کعبه، بی حیدر فقط سنگ است، پس با این حساب
سوی نی جف هم اگر قبله نمایم رفت، رفت
با پر و بال شکسته مرغ قلبم هر سحر
در پی فطرس که سوی مقتدایم رفت، رفت
یاد کام تشنهاش یک عمر قلبم سوخت... سوخت
زیر خنجر دلبر درد آشنایم رفت، رفت
زیر گرمای بیابان پیکرش شد زیر و رو
روی نیزه رأس شاه سر جدایم رفت، رفت
-
مور و سلیمان
وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
-
زینت دوش تو حسین و حسن
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقار برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد، که هر دو زیبنده است
-
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
-
کرب و بلاییام کن
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
مناجات
بندۀ نفسم شدم، سوز و نوایم رفت، رفت
از نفس افتادم و حال دعایم رفت، رفت
غفلتم توفیق توبه کردنم را برده است
از قنوتم رَبَّنٰا إغْفِرْ لَنٰایم رفت، رفت
بار من را آتش ناشکریام سوزانده است
از کفم سرمایۀ روز جزایم رفت، رفت
عبد رسوایم... فقط دردسر مولا شدم
آبرویم پیش او وقتی حیایم رفت، رفت
در سحرها خلوتی با دلستانم داشتم
آن قدر بد کردم آخر از سرایم رفت، رفت
سوی نامحرم نظر کردن سلاحم را گرفت
برکت از این زندگی تا اشکهایم رفت، رفت
دل خوشم صحن دلم، وقف علی و فاطمه است
گیرم اصلا جای دیگر دست و پایم رفت، رفت
کعبه، بی حیدر فقط سنگ است، پس با این حساب
سوی نی جف هم اگر قبله نمایم رفت، رفت
با پر و بال شکسته مرغ قلبم هر سحر
در پی فطرس که سوی مقتدایم رفت، رفت
یاد کام تشنهاش یک عمر قلبم سوخت... سوخت
زیر خنجر دلبر درد آشنایم رفت، رفت
زیر گرمای بیابان پیکرش شد زیر و رو
روی نیزه رأس شاه سر جدایم رفت، رفت