- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۲
- بازدید: ۱۷۹۲
- شماره مطلب: ۵۷۳۲
-
چاپ
گوهر پاش
باز، یاران! من گرفتار دلم
حل کنید، ای چارهسازان! مشکلم
من اسیر زلف یاری گشتهام
واله والانگاری گشتهام
گر من مجنون، چنین شیداستم
محو روی زادهی لیلاستم
آن که لعلش، فیضبخش کوثر است
شبه پیغمبر، علیّ اکبر است
نیست در رتبت، کسی همتای او
زیور عرش است، خاک پای او
سرخگل از رنگ رویش، آیتی
مشکتر از عطر مویش، نکهتی
لاله از رشک عذارش، داغدار
سنبل از سودای زلفش، بیقرار
آیت «والشّمس»، وصف روی او
معنی «واللّیل»، رمز موی او
چهرهی او، رشک گلبرگ طری
زهره، ماه طلعتش را مشتری
قامتش، چون سرو قد افراخته
بل ز رونق، سرو را انداخته
اوّلین قربانی از نسل خلیل
در منای عاشقی، اوّلقتیل
رفت نزد باب و از وی آب خواست
جام وحدت از گرامیباب خواست
دید اکبر را چو مشتاق لقا
تشنهکام چشمهی آب بقا
گفت: ای آرام جان! بگْشا دهان
در زمان بگْذاشت در کامش، زبان
در دلش از غیب، فتح باب کرد
خضرش از آب بقا، سیراب کرد
بعد از آن در کام آن رشک پری
آن سلیمانفر نهاد انگشتری
مُهر، آن لبهای گوهرپاش کرد
تا نیارد سرّ حق را فاش کرد
از لب شه آب وحدت نوش کرد
محو ساقی گشت و ترک هوش کرد
پس به دشمن خویش را مستانه زد
بال و پر در شعله چون پروانه زد
چون شراب از جام وحدت درکشید
تا حریم وصل جانان پر کشید
رونما شد از برای روی دوست
گشت جاویدان، مقیم کوی دوست
-
وصل جانان
هشتم ذیالحجّه، آن بحر کرم
کرد با یاران خود، ترک حرم
کرد آهنگ منای کربلا
بُرد قربان تا کند آنجا فدا
-
امام و کعبه
مرحبا! طوباً لک! ای بیت عتیق!
«جائکَ المحبوب، من فجٍّ عمیق»
مرحبا بر طالع میمون تو!
حبّذا زین قدر روزافزون تو!
-
آهنگ رحیل
چون ز یثرب کرد، آن شاه جلیل
سوی شهر مکّه، آهنگ رحیل
در دل شب با دلی پُر داغ و درد
عزم تودیع رسولالله کرد
-
لفظ و معنا
یا حسین! ای جوهر پایندگی!
مرگ سرخت، رمز آب زندگی!
ای حیات محض! ای خون خدا!
وی چو ایزد، رحمتت بیمنتها!
گوهر پاش
باز، یاران! من گرفتار دلم
حل کنید، ای چارهسازان! مشکلم
من اسیر زلف یاری گشتهام
واله والانگاری گشتهام
گر من مجنون، چنین شیداستم
محو روی زادهی لیلاستم
آن که لعلش، فیضبخش کوثر است
شبه پیغمبر، علیّ اکبر است
نیست در رتبت، کسی همتای او
زیور عرش است، خاک پای او
سرخگل از رنگ رویش، آیتی
مشکتر از عطر مویش، نکهتی
لاله از رشک عذارش، داغدار
سنبل از سودای زلفش، بیقرار
آیت «والشّمس»، وصف روی او
معنی «واللّیل»، رمز موی او
چهرهی او، رشک گلبرگ طری
زهره، ماه طلعتش را مشتری
قامتش، چون سرو قد افراخته
بل ز رونق، سرو را انداخته
اوّلین قربانی از نسل خلیل
در منای عاشقی، اوّلقتیل
رفت نزد باب و از وی آب خواست
جام وحدت از گرامیباب خواست
دید اکبر را چو مشتاق لقا
تشنهکام چشمهی آب بقا
گفت: ای آرام جان! بگْشا دهان
در زمان بگْذاشت در کامش، زبان
در دلش از غیب، فتح باب کرد
خضرش از آب بقا، سیراب کرد
بعد از آن در کام آن رشک پری
آن سلیمانفر نهاد انگشتری
مُهر، آن لبهای گوهرپاش کرد
تا نیارد سرّ حق را فاش کرد
از لب شه آب وحدت نوش کرد
محو ساقی گشت و ترک هوش کرد
پس به دشمن خویش را مستانه زد
بال و پر در شعله چون پروانه زد
چون شراب از جام وحدت درکشید
تا حریم وصل جانان پر کشید
رونما شد از برای روی دوست
گشت جاویدان، مقیم کوی دوست