- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۲۱۳۶
- شماره مطلب: ۵۶۱۷
-
چاپ
الفت قدیم
پدرم، این پسر فاطمه مهمان من است
عمّه! مهمان نه؛ که جان من و جانان من است
کنج ویرانهی شام و سر خونین پدر
آسمان در عجب از این سر و سامان من است
از بهشت آمده آقای جوانان بهشت
یوسف فاطمه در کلبهی احزان من است
اوست موسای من و غمکدهام وادی طور
آتش نخلهی طور از دل سوزان من است
یاد باد آن که شب و روز مرا میبوسید!
این که امشب سر او، بر سر دامان من است
لب او سوخته از تشنگی و سوزِ جگر
به خدا! سوختهتر از لب او، جان من است
میزنم بر لب او بوسه که الفت ز قدیم
بِین این لعل لب و دیده گریان من است
بر دل و جان «مؤیّد» شرری زد، غم من
که پس از دیر زمان، باز غزلخوان من است
-
نخل دین
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
-
تجسّم غربت
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
-
لطف بى کرانه
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش
-
ساقۀ عرش
سرچشمۀ خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقۀ عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
الفت قدیم
پدرم، این پسر فاطمه مهمان من است
عمّه! مهمان نه؛ که جان من و جانان من است
کنج ویرانهی شام و سر خونین پدر
آسمان در عجب از این سر و سامان من است
از بهشت آمده آقای جوانان بهشت
یوسف فاطمه در کلبهی احزان من است
اوست موسای من و غمکدهام وادی طور
آتش نخلهی طور از دل سوزان من است
یاد باد آن که شب و روز مرا میبوسید!
این که امشب سر او، بر سر دامان من است
لب او سوخته از تشنگی و سوزِ جگر
به خدا! سوختهتر از لب او، جان من است
میزنم بر لب او بوسه که الفت ز قدیم
بِین این لعل لب و دیده گریان من است
بر دل و جان «مؤیّد» شرری زد، غم من
که پس از دیر زمان، باز غزلخوان من است