- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۷۰۴
- شماره مطلب: ۵۶۰۵
-
چاپ
وفا به وعده
ای خاک بر سری که ندارد هوای تو!
سنگ است آن دلی که نسوزد، برای تو
جان کرده از برای تو، بیگانگان فدا
از گریه کی دریغ کند، آشنای تو؟
در ماتم تو، یثرب و بطحا گریسته
پوشیده است، کعبه سیه در عزای تو
گشتند از غم تو سیهپوش، حوریان
مقصورههایشان، همه ماتمسرای تو
کردی وفا به وعدهی خود با خدای خود
ای جان عالمی به فدای وفای تو!
گشتی قتیل ظلم و شدی کشتهی ستم
با قاتلان تو چه کند تا خدای تو؟
از خویشتن گذشتی و جُستی رضای او
روز جزا خدای تو، جوید رضای تو
این درد دوستان تو را بس که داد چرخ
در پای تخت زادهی مرجانه، جای تو
گردون به پیش زادهی سفیانِ بدنهاد
بر طشت زر نهاد، سر عرشسای تو
طشت طلا کجا و سر مهر افسرت؟
چوب جفا کجا و لب جانفزای تو؟
داد از یزید کافر و بیداد او! که داد
بنیاد دین و خانهی اسلام را به باد
-
هجوم غم
شد باز در مدینه چو از کوفه، بارشان
شد باز تازه زخم دل داغدارشان
افتاد چشمشان چو به دیوار آن دیار
گردید خونفشان، مژهی اشکبارشان
-
یا رسول اللّه؟
ای آفتابِ مشرقِ اقبال اهلبیت!
از خاک سر برآر و ببین حال اهلبیت
دشمن نکرد رحم بر ایشان و ای عجب!
خون میگریست سنگ، بر احوال اهلبیت
-
عقدۀ غم
فلک! این قوم که زد غوطه به خون، مَحرمشان
میزنی زخم ستم چند به دل، هر دمشان؟
بانوان حرمی را که مَلَک مَحرم نیست
میبَری، آه! چرا در برِ نامحرمشان؟
وفا به وعده
ای خاک بر سری که ندارد هوای تو!
سنگ است آن دلی که نسوزد، برای تو
جان کرده از برای تو، بیگانگان فدا
از گریه کی دریغ کند، آشنای تو؟
در ماتم تو، یثرب و بطحا گریسته
پوشیده است، کعبه سیه در عزای تو
گشتند از غم تو سیهپوش، حوریان
مقصورههایشان، همه ماتمسرای تو
کردی وفا به وعدهی خود با خدای خود
ای جان عالمی به فدای وفای تو!
گشتی قتیل ظلم و شدی کشتهی ستم
با قاتلان تو چه کند تا خدای تو؟
از خویشتن گذشتی و جُستی رضای او
روز جزا خدای تو، جوید رضای تو
این درد دوستان تو را بس که داد چرخ
در پای تخت زادهی مرجانه، جای تو
گردون به پیش زادهی سفیانِ بدنهاد
بر طشت زر نهاد، سر عرشسای تو
طشت طلا کجا و سر مهر افسرت؟
چوب جفا کجا و لب جانفزای تو؟
داد از یزید کافر و بیداد او! که داد
بنیاد دین و خانهی اسلام را به باد