- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۵
- بازدید: ۱۲۸۹
- شماره مطلب: ۴۸۷۴
-
چاپ
شرح حال اربعین
اى که میدانى غمت با سینهی خواهر چه کرد!
در نگر با زینبت دست ستم آخر چه کرد
سر برآر و سرگذشت همرهانت را بپرس
تا ببینى این سفر با عترت اطهر چه کرد
بعد ما گویا که زهرا آمد اندر قتلگاه
در کنار پیکر صد پارهات مادر چه کرد؟
من شنیدم خاتمت در دست اهریمن فتاد
ساربان با دست تو از بهر انگشتر چه کرد
پیکر سجّاد و زنجیر گران؛ غیر از خداى
کس نداد آهن سوزان به آن پیکر چه کرد
از رباب و بانگ اصغر اصغرش جانم بسوخت
من چه گویم داغ آن شش ماهه با مادر چه کرد؟
کاش میمردم، نمیرفتم سوى بزم یزید
کو زبانى تا بگوید آن جنایتگر چه کرد؟
بر فروش و قتل ما میرفت هر ساعت گمان
اى عجب کآن سنگدل با آل پیغمبر چه کرد!
بوسه گاه احمد و دُرد شراب و ضرب چوب
آه! یا رب! بشکند دستش که با آن سر چه کرد!
با سر خونین به دیدار رقیّه آمدى
آه کآن دیدار تو با جان آن دختر چه کرد!
تا رقیّه در برم جان داد و پرپر زد چو مرغ
درک کردم با دلت جان دادن اکبر چه کرد
جبههی سرخ شهادت از اسارت شد قوى
کاش میدیدى که آل اللَّه در این سنگر چه کرد!
کیفرت را من گرفتم از یزید، آخر بپرس
قطرههاى اشک من با آن ستمگستر چه کرد
کاخ دشمن واژگون خطبهی سجّاد شد
کاش میدیدى على در شام بر منبر چه کرد!
-
نخل دین
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
-
تجسّم غربت
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
-
لطف بى کرانه
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش
-
ساقۀ عرش
سرچشمۀ خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقۀ عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
شرح حال اربعین
اى که میدانى غمت با سینهی خواهر چه کرد!
در نگر با زینبت دست ستم آخر چه کرد
سر برآر و سرگذشت همرهانت را بپرس
تا ببینى این سفر با عترت اطهر چه کرد
بعد ما گویا که زهرا آمد اندر قتلگاه
در کنار پیکر صد پارهات مادر چه کرد؟
من شنیدم خاتمت در دست اهریمن فتاد
ساربان با دست تو از بهر انگشتر چه کرد
پیکر سجّاد و زنجیر گران؛ غیر از خداى
کس نداد آهن سوزان به آن پیکر چه کرد
از رباب و بانگ اصغر اصغرش جانم بسوخت
من چه گویم داغ آن شش ماهه با مادر چه کرد؟
کاش میمردم، نمیرفتم سوى بزم یزید
کو زبانى تا بگوید آن جنایتگر چه کرد؟
بر فروش و قتل ما میرفت هر ساعت گمان
اى عجب کآن سنگدل با آل پیغمبر چه کرد!
بوسه گاه احمد و دُرد شراب و ضرب چوب
آه! یا رب! بشکند دستش که با آن سر چه کرد!
با سر خونین به دیدار رقیّه آمدى
آه کآن دیدار تو با جان آن دختر چه کرد!
تا رقیّه در برم جان داد و پرپر زد چو مرغ
درک کردم با دلت جان دادن اکبر چه کرد
جبههی سرخ شهادت از اسارت شد قوى
کاش میدیدى که آل اللَّه در این سنگر چه کرد!
کیفرت را من گرفتم از یزید، آخر بپرس
قطرههاى اشک من با آن ستمگستر چه کرد
کاخ دشمن واژگون خطبهی سجّاد شد
کاش میدیدى على در شام بر منبر چه کرد!