- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۶۷۸۲
- شماره مطلب: ۴۶۱۳
-
چاپ
هفت شهر عشق
کربلا! ای در مذاق اهل ذوق!
شعرِ سرشار از شعور و شور و شوق
ای بهین مضمونِ بکرِ شعرِ ناب!
معنی آیینه و مفهوم آب
ای زمینت، آسمان عزّ و جاه!
بزم یک خورشید و هفتاد و دو ماه
ای رواقت، جنّتالمأوای دل!
سنگْفرشت، مسجدالاقصای دل!
در حضورت، ای خرابآباد عشق!
عقل آید، بر مبارکباد عشق
در حریمت، با عروج خاکیان
در صعود و در نزول، افلاکیان
مردمانِ مردمِ اهلِ خِرَد
ناز پای زائرت را میخرد
هایهای و هویهوی ما، ز توست
وین نه امروزی که از روز نخست
نه دلِ پیر و جوان، داری به بند
کام طفل ما هم از تو، بهرهمند
کربلا، در هفت شهر عشق، تک
پنج حرفش، چاره سازِ نُه فلک
عمره و حجّ و نماز و روزهام
دوریاش، دلتنگیِ هر روزهام
کربلا، دشت بلاانگیخته
لفظ با معنی به هم آمیخته
کربلا، امّن یجیبت را جواب
هر دعایی، تحت قبّه مستجاب
کربلا، در عاشقی گل کاشتن
زخم، افزون از ستاره داشتن
کربلا، فوق عبارات من است
برتر از این استعارات من است
کربلا را کس چه میداند که چیست؟
آن چه را گفتم به وصفش هست و نیست
حدّ وصفش برتر از این قال و قیل
«دست ما کوتاه و خرما بر نخیل»
بانگ «لاادری» برآور، «تربتا»!
کربلا یعنی همانا کربلا
-
راضی نمیشوم
کمتر کسی است در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
«دلهای جمع را کند آشفته یاد من
راضی نمیشوم که کسی یاد من کند»[1]
-
خوشا فرات!
سخن، هر آن چه که در باب دستهای تو شد
نماز بود و به محراب دستهای تو شد
حدیثِ مشک و علم، ای قصیده قامتِ عشق!
دو مصرع غزل ناب دستهای تو شد
-
رباعی از زبان حضرت رباب خاتون علیهاسلام
از بس که عطش ربوده تاب و تب تو
فرقی نبُوَد میان روز و شب تو
گیرم که پر از شیر شود سینۀ من
نیروی مکیدن نبُوَد در لب تو
هفت شهر عشق
کربلا! ای در مذاق اهل ذوق!
شعرِ سرشار از شعور و شور و شوق
ای بهین مضمونِ بکرِ شعرِ ناب!
معنی آیینه و مفهوم آب
ای زمینت، آسمان عزّ و جاه!
بزم یک خورشید و هفتاد و دو ماه
ای رواقت، جنّتالمأوای دل!
سنگْفرشت، مسجدالاقصای دل!
در حضورت، ای خرابآباد عشق!
عقل آید، بر مبارکباد عشق
در حریمت، با عروج خاکیان
در صعود و در نزول، افلاکیان
مردمانِ مردمِ اهلِ خِرَد
ناز پای زائرت را میخرد
هایهای و هویهوی ما، ز توست
وین نه امروزی که از روز نخست
نه دلِ پیر و جوان، داری به بند
کام طفل ما هم از تو، بهرهمند
کربلا، در هفت شهر عشق، تک
پنج حرفش، چاره سازِ نُه فلک
عمره و حجّ و نماز و روزهام
دوریاش، دلتنگیِ هر روزهام
کربلا، دشت بلاانگیخته
لفظ با معنی به هم آمیخته
کربلا، امّن یجیبت را جواب
هر دعایی، تحت قبّه مستجاب
کربلا، در عاشقی گل کاشتن
زخم، افزون از ستاره داشتن
کربلا، فوق عبارات من است
برتر از این استعارات من است
کربلا را کس چه میداند که چیست؟
آن چه را گفتم به وصفش هست و نیست
حدّ وصفش برتر از این قال و قیل
«دست ما کوتاه و خرما بر نخیل»
بانگ «لاادری» برآور، «تربتا»!
کربلا یعنی همانا کربلا