- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۴
- بازدید: ۱۸۹۳
- شماره مطلب: ۴۵۹۳
-
چاپ
مهیّای عراق
شد برون از مکّه، روز ترویه
با عیال و اهل بیت زاکیه
گفت راوی: دیدم آن سلطان راد
در حرم در نزد کعبه ایستاد
حمد حق کرد و ثنای حق نمود
بر روان مصطفی گفتی درود
هر که دیدش، دید صاحبخانه را
در جمالش، نور حق سبحانه را
او سخن گفتیّ و گفتی مصطفی
بار دیگر رفته بر کوه صفا
الغرض؛ در خطبه تا بگْشود لب
در فصاحت برد سبقت از عرب:
مَصرعی دارم من اندر کربلا
کاندر آن مَصرع رسد بر من بلا
آن که سوی دوست دارد اشتیاق
باشد او فردا مهیّای عراق
روز دیگر چون برآید آفتاب
مینمایم پای همّت در رکاب
هم مرا آمد رسولاللَّه به خواب
داشت اندر خواب خوش با من خطاب:
هست جنّت را به سویت اشتیاق
یا حسین! «اُخرج الی ارضِ العراق»
پس به وی گفتند کای میر جنان!
میبری پس از چه با خود این زنان؟
در شهادت گر تو را باشد سری
این زنان را از چه با خود میبری؟
پس بگفتا شاه: هم امر خدا
باشد از ایشان نگردم من جدا
خواهد ایشان را خدای من، اسیر
بیکس و در دست دشمن، دستگیر
من برافرازم دگر جایی لوای
تا بمانَد حرمت کعبه به جای
گر بگیرم در دل کعبه، وطن
عاقبت دشمن بریزد خون من
-
مصحف
شاه دین را بود در درج خیام
گوهری رخشنده، عبدالله ناممهر خاصی بین این طفل و شه است
کنیتش زین رو ابوعبداللَّه است -
مصحف
شاه دین را بود در درج خیام
گوهری رخشنده، عبدالله نام
مهر خاصی بین این طفل و شه است
کنیتش زین رو ابوعبداللَّه است
-
پیام محبوب
در ره عشق، عجب شهرت و نامی دارم
هر دم از جانب محبوب، پیامی دارم
داستانی است مرا بر سر هر رهگذری
بر سر هر گذری، شورش عامی دارم
-
عزای پدر
آتش دشمن چو خیمهگاه بگیرد
دامن هر طفل بیگناه بگیرد
آه یتیمان ز قلب زار برآید
آینهی چرخ، دود آه بگیرد
مهیّای عراق
شد برون از مکّه، روز ترویه
با عیال و اهل بیت زاکیه
گفت راوی: دیدم آن سلطان راد
در حرم در نزد کعبه ایستاد
حمد حق کرد و ثنای حق نمود
بر روان مصطفی گفتی درود
هر که دیدش، دید صاحبخانه را
در جمالش، نور حق سبحانه را
او سخن گفتیّ و گفتی مصطفی
بار دیگر رفته بر کوه صفا
الغرض؛ در خطبه تا بگْشود لب
در فصاحت برد سبقت از عرب:
مَصرعی دارم من اندر کربلا
کاندر آن مَصرع رسد بر من بلا
آن که سوی دوست دارد اشتیاق
باشد او فردا مهیّای عراق
روز دیگر چون برآید آفتاب
مینمایم پای همّت در رکاب
هم مرا آمد رسولاللَّه به خواب
داشت اندر خواب خوش با من خطاب:
هست جنّت را به سویت اشتیاق
یا حسین! «اُخرج الی ارضِ العراق»
پس به وی گفتند کای میر جنان!
میبری پس از چه با خود این زنان؟
در شهادت گر تو را باشد سری
این زنان را از چه با خود میبری؟
پس بگفتا شاه: هم امر خدا
باشد از ایشان نگردم من جدا
خواهد ایشان را خدای من، اسیر
بیکس و در دست دشمن، دستگیر
من برافرازم دگر جایی لوای
تا بمانَد حرمت کعبه به جای
گر بگیرم در دل کعبه، وطن
عاقبت دشمن بریزد خون من