- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۴
- بازدید: ۱۶۴۰
- شماره مطلب: ۴۳۹۰
-
چاپ
أنا الغریب
در شام، چون که عابد بیمار گریه کرد
بر حال زار او، در و دیوار گریه کرد
هر اختری که بود بر این چرخ سنگدل
چشمی شد و به حالت او، زار گریه کرد
شد چشمهها روانه ز اطراف کوهسار
از بس که سنگ خاره به کهسار گریه کرد
نقش «اناالغریب» زد از اشک بر زمین
منصور کربلا چو سر دار گریه کرد
زآن یوسف عزیز که آورْد کاروان
آوخ! که هر که گشت خریدار گریه کرد
با دست باد، خاک به سر ریخت کوه و دشت
با چشم ابر، گنبد دوّار گریه کرد
دامان آسمان ز شفق گشت لالهگون
از بس که خون ز دیدهی خونبار گریه کرد
از دست شاخ زد به سر خویش نونهال
از اشک ژاله، برگ به اشجار گریه کرد
خاموش، «آتشا»! که ز شور نوای تو
هر بلبلی که بود به گلزار گریه کرد
-
طلوع آفتاب و نعت حضرت اباعبدالله الحسین (ع)
سپیدهدم که ز تأثیر مهر نورانی
سپهر گشت چو گاو سپید پیشانی
قلوب تیره قبطیّ شام شد روشن
چو کرد خور، ید و بیضای چور عمرانی
فرار کرد شب از پیش روشنایی روز
چنان که اهرمن از قاریان قرآنی
-
ترکیببند عاشورایی
روان به جانب اصغر، چو تیر حرمله شد
زمانه گفت زمین را که وقت زلزله شد
نمود زمزمهای بلبلی به یاد گلی
که از شنیدنش، آفاق پُر ز غلغله شد
چنان به سلسله شد بسته، عابد بیمار
که خون روانه ز چشم هزار سلسله شد
-
ترکیببند عاشورایی
به نینوا چو سفر کرد، پادشاه حجاز
زمانه گشت چو نی با نوای غم، دمساز
چو عشق خوان بلاچید، زد صدای نخست
حسین آمد و بنْشست و دست کرد دراز
-
ترکیببند عاشورایی
قیامت آمد و نامش، مه محرّم شد
چگونه خون نکنم گریه کاوّل غم شد؟
فلک از آهن بیداد، ساخت شمشیری
که قاطع شرف دودمان آدم شد
أنا الغریب
در شام، چون که عابد بیمار گریه کرد
بر حال زار او، در و دیوار گریه کرد
هر اختری که بود بر این چرخ سنگدل
چشمی شد و به حالت او، زار گریه کرد
شد چشمهها روانه ز اطراف کوهسار
از بس که سنگ خاره به کهسار گریه کرد
نقش «اناالغریب» زد از اشک بر زمین
منصور کربلا چو سر دار گریه کرد
زآن یوسف عزیز که آورْد کاروان
آوخ! که هر که گشت خریدار گریه کرد
با دست باد، خاک به سر ریخت کوه و دشت
با چشم ابر، گنبد دوّار گریه کرد
دامان آسمان ز شفق گشت لالهگون
از بس که خون ز دیدهی خونبار گریه کرد
از دست شاخ زد به سر خویش نونهال
از اشک ژاله، برگ به اشجار گریه کرد
خاموش، «آتشا»! که ز شور نوای تو
هر بلبلی که بود به گلزار گریه کرد