- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۵۲۷۱
- شماره مطلب: ۴۳۴۷
-
چاپ
شهید عشق
شهید عشق را نازم! که گاهِ بذل و ایثارش
فلک را پشت لرزید از نهیب رزم و پیکارش
نشد سدّ رهِ او در طریق عشق و جانبازی
نه آه سرد طفلانش، نه اشک گرم بیمارش
دلم بر ماتم آن باغبان، چون شمع میسوزد
که در یک روز، پرپر شد، همه گلهای بیخارش
فدای آن سَبُک سِیْری! که راه مقصد خود را
به سر پیمود، چون در ره ز پای افتاد، رهوارش
کجا دیدی؟ که سرداری، به رزم اندر ز بییاری
به هنگام سواری، خواهرش گردد عناندارش
به رنگ خون به دامان شفق، رنگی است، جاویدان
ز خون پاک هفتاد و دو تن، یار وفادارش
گلستان ولایت را نگر کز تشنهکامیها
لب آب روان پژمرده شد، گلهای بیخارش
لب عطشان، به خون، رخساره رنگین کرد، مظلومی
که میبوسید «خیر المرسلین»، لبها و رخسارش
ز خون پاک او، مُلک فضیلت، جاودانی شد
ستم رفت و ستمگر رفت و کاخ ظلم، فانی شد
-
گل باغ ولایت
گل باغ ولایت را، که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند و ویرانۀ شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی راکه پوشیده ست ایزد جامۀ عصمت براندامش
-
پیغام ناله
به یثرب، کاروانی بیسپهسالار میآید
کز آهنگ درایش، نالههای زار میآید
چه پیغامی مگر زین کاروان آورده، پیک غم؟
که آوای مصیبت از در و دیوار میآید
-
چشم خامه
گل باغ ولایت را که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند در ویرانهی شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی را
که پوشیده است ایزد، جامهی عصمت بر اندامش
-
به حسرت
ز حسرت، لاله امشب، داغِ ماتم بر جگر دارد
که زینب، سوی شام از کوفه، آهنگ سفر دارد
روان شد کاروان و مانْد اندر پی، دل لیلا
کجا مادر تواند دیده از فرزند بردارد؟
شهید عشق
شهید عشق را نازم! که گاهِ بذل و ایثارش
فلک را پشت لرزید از نهیب رزم و پیکارش
نشد سدّ رهِ او در طریق عشق و جانبازی
نه آه سرد طفلانش، نه اشک گرم بیمارش
دلم بر ماتم آن باغبان، چون شمع میسوزد
که در یک روز، پرپر شد، همه گلهای بیخارش
فدای آن سَبُک سِیْری! که راه مقصد خود را
به سر پیمود، چون در ره ز پای افتاد، رهوارش
کجا دیدی؟ که سرداری، به رزم اندر ز بییاری
به هنگام سواری، خواهرش گردد عناندارش
به رنگ خون به دامان شفق، رنگی است، جاویدان
ز خون پاک هفتاد و دو تن، یار وفادارش
گلستان ولایت را نگر کز تشنهکامیها
لب آب روان پژمرده شد، گلهای بیخارش
لب عطشان، به خون، رخساره رنگین کرد، مظلومی
که میبوسید «خیر المرسلین»، لبها و رخسارش
ز خون پاک او، مُلک فضیلت، جاودانی شد
ستم رفت و ستمگر رفت و کاخ ظلم، فانی شد