- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۱۹۵۸
- شماره مطلب: ۴۲۵۲
-
چاپ
شوق شهادت
در کربلا چو خیمهی دارای دین زدند
گفتی که خیمههای فلک بر زمین زدند
بر خرگهش چو روی نهادند قدسیان
گفتی قدم به عرشِ جهانآفرین زدند
تیر جفا گروه دغا، سوی خیمهگاه
انداختند و بر پر «روحُ الامین»زدند
قومی ز گمرهیّ و ضلالت، پی فرار
از موکبش به مرکب تعجیل، زین زدند
جمعی ز فیض شوق شهادت به پای او
سر بر نهاده، دست به حبل متین زدند
از روضههای خلد برون آمدند و صف
بر گِرد خیمههای حرم، حور عین زدند
شب همچو هاله گِردِ قمر، حلقهی وداع
اهل حرم به دور امام مبین زدند
کرّوبیان عالم بالا ز سوز آه
آتش به پردههای سپهر برین زدند
آن شب چو در وداع و مناجات شد سحر
خورشید زد به خرگه روحانیان شرر
-
واحسرتا!
در شام چون که آل نبی را مقام شد
صبح جهان ز ظلمت اندوه، شام شد
آن کس که جبرئیل بُدی بر درش مقیم
«واحسرتا»! خرابهی شامش، مقام شد
-
شیران غاب
چون روز حرب، مهر شد از مشرق، آشکار
گفتی که تیره گشت، چو شب، روزِ روزگار
سر زد چو بانگ کوس مخالف، بلند شد
از سینۀ سپهر، بسی نالههای زار
-
آشوب رستخیز
در شش جهت فتاده چه آشوب دیگر است؟
دیگر چه شورش است که در هفت کشور است؟
دیگر چه انقلاب که در نُه محیط چرخ؟
دیگر چه اضطراب که در چار گوهر است؟
شوق شهادت
در کربلا چو خیمهی دارای دین زدند
گفتی که خیمههای فلک بر زمین زدند
بر خرگهش چو روی نهادند قدسیان
گفتی قدم به عرشِ جهانآفرین زدند
تیر جفا گروه دغا، سوی خیمهگاه
انداختند و بر پر «روحُ الامین»زدند
قومی ز گمرهیّ و ضلالت، پی فرار
از موکبش به مرکب تعجیل، زین زدند
جمعی ز فیض شوق شهادت به پای او
سر بر نهاده، دست به حبل متین زدند
از روضههای خلد برون آمدند و صف
بر گِرد خیمههای حرم، حور عین زدند
شب همچو هاله گِردِ قمر، حلقهی وداع
اهل حرم به دور امام مبین زدند
کرّوبیان عالم بالا ز سوز آه
آتش به پردههای سپهر برین زدند
آن شب چو در وداع و مناجات شد سحر
خورشید زد به خرگه روحانیان شرر