- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۹
- بازدید: ۳۷۹۴
- شماره مطلب: ۴۱۱۹
-
چاپ
لرزۀ گهواره
در آن زمان که مرغ خوشالحان کربلا
«هَل مِن مُعین» سرود به بُستان کربلا
گهوارهای به لرزه درآمد وَ کودکی
لبّیک زد به یاری سلطان کربلا
گفت: ای پدر! بیا و مرا همرهت ببر
از خیمهگاه، جانب میدان کربلا
در بر گرفت، کودک لبتشنه را پدر
کآبش دهد ز نهرِ خروشان کربلا
ناگه عدو ز تیرِ خدنگِ سه شعبه ریخت
آبی به حلقِ نوگلِ خندان کربلا
آن گل به خنده گفت که افغان نمیکنم
افغان برای آب، پدر جان! نمیکنم
لرزۀ گهواره
در آن زمان که مرغ خوشالحان کربلا
«هَل مِن مُعین» سرود به بُستان کربلا
گهوارهای به لرزه درآمد وَ کودکی
لبّیک زد به یاری سلطان کربلا
گفت: ای پدر! بیا و مرا همرهت ببر
از خیمهگاه، جانب میدان کربلا
در بر گرفت، کودک لبتشنه را پدر
کآبش دهد ز نهرِ خروشان کربلا
ناگه عدو ز تیرِ خدنگِ سه شعبه ریخت
آبی به حلقِ نوگلِ خندان کربلا
آن گل به خنده گفت که افغان نمیکنم
افغان برای آب، پدر جان! نمیکنم