- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۹
- بازدید: ۶۵۹۲
- شماره مطلب: ۴۱۱۲
-
چاپ
آب بیآبرو
در حیرتم که آب، مگر آبرو نداشت؟
گر آبروی داشت، چرا رو به او نداشت؟
لبتشنه شاهِ تشنهلبان در لب فرات
جز جرعهای ز آب، دگر آرزو نداشت
آب از خجالت بدیِ خود، نگشت آب
خاکش به سر! که از چه سری با نکو نداشت؟
نینی؛ که چون به کام حسن ناگوار شد
زآن ره به خاک پای حسین، هیچ رو نداشت
شاهی که آبِ رفتهی ما آورَد به جو
جز آب دیده، آب روانی به جو نداشت
جز آهِ سرد، کسب هوایی دگر نکرد
غیر از سرشک، هیچ نَمی در گلو نداشت
بودش مگر ز فرطِ عطش، آه در جگر؟
دندان گذار بر جگر، ای دل! بگو نداشت
آگه نبود ساقی کوثر ز حال او
آن جا مگر نسیم صبا، جستوجو نداشت؟
مهلت ز فتنهی اجل از شش جهت ندید
فرصت ز دشمن دغل از چارسو نداشت
برای آشنایی بیشتر با این شاعر به مدخل فدایی مازندرانی در دانشنامه تخصصی امام حسین علیهالسلام مراجعه کنید.
بود از قدیم، شیوهی احسان ز عادتش
فُطرس نجات یافت ز یُمن ولادتش
-
ترکیب بند عاشورایی فدایی مازندرانی (بند اول)
در حیرتم که لاله دلـش داغـدار کـیسـت؟
سنبل گشوده و گیسو و آشفته تار کیسـت؟
گل از برای چیست که بنموده جامه چاک؟
باد صبا به طرف چمـن بـیقـرار کیـسـت؟
-
شاه کمسپاه
فریاد از آن شبی! که به فرداش شد شهید
سلطان دین حسین، به کام دل یزید
آن شام شد ز پردهی ظلمت، سیاهپوش
وآن صبح از سپیده، گریبان خود درید
-
صیت شهادت
دانی که لفظ «دمع»، چرا از دم است و عین؟
یعنی که خون ز دیده ببار از غم حسین
نَگْریستن براش ز عین شقاوت است
ای نور عین! گریه به عین است، فرضِ عین
آب بیآبرو
در حیرتم که آب، مگر آبرو نداشت؟
گر آبروی داشت، چرا رو به او نداشت؟
لبتشنه شاهِ تشنهلبان در لب فرات
جز جرعهای ز آب، دگر آرزو نداشت
آب از خجالت بدیِ خود، نگشت آب
خاکش به سر! که از چه سری با نکو نداشت؟
نینی؛ که چون به کام حسن ناگوار شد
زآن ره به خاک پای حسین، هیچ رو نداشت
شاهی که آبِ رفتهی ما آورَد به جو
جز آب دیده، آب روانی به جو نداشت
جز آهِ سرد، کسب هوایی دگر نکرد
غیر از سرشک، هیچ نَمی در گلو نداشت
بودش مگر ز فرطِ عطش، آه در جگر؟
دندان گذار بر جگر، ای دل! بگو نداشت
آگه نبود ساقی کوثر ز حال او
آن جا مگر نسیم صبا، جستوجو نداشت؟
مهلت ز فتنهی اجل از شش جهت ندید
فرصت ز دشمن دغل از چارسو نداشت
برای آشنایی بیشتر با این شاعر به مدخل فدایی مازندرانی در دانشنامه تخصصی امام حسین علیهالسلام مراجعه کنید.
بود از قدیم، شیوهی احسان ز عادتش
فُطرس نجات یافت ز یُمن ولادتش