- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۲۱۸۱
- شماره مطلب: ۳۸۹۱
-
چاپ
روح بیتاب
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
که زیر سایۀ امّ المصائب
تو را اخت المصائب آفریدند
-
سه ساله دختر که زدن نداره
زدن نداره
دختری که رمق به تن نداره
راه میرم آروماین پا که نای دویدن نداره
-
نامت غزل را محو نوری در ازل کرد
با نان و خرما میرسی، من هم یتیمم
اما نه خرما، مست دستان کریمم
میزد به پایت بوسه لبهای مدینه
ای خوش به حال نیمه شبهای مدینه
-
غم عشقت بیابان پرورم کرد
من از مشهد، من از تبریز، از شیراز و کرمانم
من از ری، اصفهان، از رشت، از اهواز و تهرانم
نمیدانم کجایی هستم، اما خوب میدانم
هوایی هستم و آوارهای در مرز مهرانم
-
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
میروی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود
با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود
روح بیتاب
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
که زیر سایۀ امّ المصائب
تو را اخت المصائب آفریدند