- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
- بازدید: ۲۶۰۰
- شماره مطلب: ۳۷۰۳
-
چاپ
هم بازی
زخمهایم شده این لحظه مداوا مثلاً
چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلاً
آمدی تا که تو هم بازی دختر بشوی؟
باشد ای رأس حنا بسته! تو بابا مثلاً
مثلاً خانهمان شهر مدینه است هنوز
و تو برگشتهای از مسجد و حالا مثلاً
کار من چیست؟ نشستن به روی زانوی تو
کارتو چیست؟ بگو شانه به موها مثلاً
یا بیا مثل همان قصّه که آن شب گفتی
تو نبی باشی و من امّ ابیها مثلاً
جسم نیلی مرا حال تو تحویل بگیر
مثل آن شب که نبی، فاطمهاش را مثلاً
-
شد آب و نان هر شب من گریه بر حسین
از لحظههای رو به زوالی که داشتم
هرچند سوخته، پروبالی که داشتمبا اینکه ناامید ز بخشش شدم ولی
تغییر کرد فرض محالی که داشتم -
عطر سیب
خیزران و بوسه بر دندان و لبها خوب نیست
ما عزاداریم، این بزم و طربها خوب نیست
در مذاق من که عطر سیب را حس کردهام
بوی تند و تیز این ماءالعنبها خوب نیست -
۴
ماه رویم یک شبه گردید با شب آشنا
تار و پودم شد به وضع نامرتب آشنارانده از شهر و بیابانم در این وادی، که شد
پای با خار و جگر با نیش عقرب آشنا
هم بازی
زخمهایم شده این لحظه مداوا مثلاً
چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلاً
آمدی تا که تو هم بازی دختر بشوی؟
باشد ای رأس حنا بسته! تو بابا مثلاً
مثلاً خانهمان شهر مدینه است هنوز
و تو برگشتهای از مسجد و حالا مثلاً
کار من چیست؟ نشستن به روی زانوی تو
کارتو چیست؟ بگو شانه به موها مثلاً
یا بیا مثل همان قصّه که آن شب گفتی
تو نبی باشی و من امّ ابیها مثلاً
جسم نیلی مرا حال تو تحویل بگیر
مثل آن شب که نبی، فاطمهاش را مثلاً