- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۹
- بازدید: ۱۶۴۱
- شماره مطلب: ۳۲۷۸
-
چاپ
آیههای سبز باران
مادرم گلبوتههای سرخ باغش را طراوت میدهد
روی قلبش میفشارد دستهایم را
آیههای سبز باران
میکند تکثیر لبخند قشنگش را
میکند من را روانه
تا بهار سرخ خورشید
گامهایم از نگاه روشنش
بیدار میتابند
دشت از شعرِ شکوه لالهها سرخ است
میشود من هم کنم خورشید را یاری
میشوم خورشید بر لب
رو به سوی لشکری از تیرگی جاری
من رجز میخوانم از تاریکی شب،
آفتابی که نمیبینند،
میشوند آنها میان ضربۀ شمشیرها پنهان
میکنم دامان شب را پاره پاره
زخمها گل میکنند
جان من هم میشود سرشار از لاله
بالهای سبز لبخند خدا
از زخمها آهسته میرویند
لحظۀ پرواز نزدیک است
مادر جان خداحافظ
آیههای سبز باران
مادرم گلبوتههای سرخ باغش را طراوت میدهد
روی قلبش میفشارد دستهایم را
آیههای سبز باران
میکند تکثیر لبخند قشنگش را
میکند من را روانه
تا بهار سرخ خورشید
گامهایم از نگاه روشنش
بیدار میتابند
دشت از شعرِ شکوه لالهها سرخ است
میشود من هم کنم خورشید را یاری
میشوم خورشید بر لب
رو به سوی لشکری از تیرگی جاری
من رجز میخوانم از تاریکی شب،
آفتابی که نمیبینند،
میشوند آنها میان ضربۀ شمشیرها پنهان
میکنم دامان شب را پاره پاره
زخمها گل میکنند
جان من هم میشود سرشار از لاله
بالهای سبز لبخند خدا
از زخمها آهسته میرویند
لحظۀ پرواز نزدیک است
مادر جان خداحافظ