- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۳
- بازدید: ۱۶۰۹
- شماره مطلب: ۳۱۶۵
-
چاپ
خورشید با قمر
رفت خورشید با قمر برگشت
خنده روی لب پدر برگشت
شهر را جور دیگری میدید
هر که آن روز از سفر برگشت
آفتابی به دست زهرا بود
که به دیدار او سحر برگشت
تا که قنداقهاش به چرخ آمد
به هوایش چقدر سر برگشت
همه سرها اگر چه برگشتند
سر ارباب بیشتر برگشت
زینب از اولش به عشق حسین
از جهانی به یک نظر برگشت
گریه میکرد طفل در رفتن
گریه گردید خنده در برگشت
عاقبت نیز سوی کربوبلا
دو نفر رفت یک نفر برگشت
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
خورشید با قمر
رفت خورشید با قمر برگشت
خنده روی لب پدر برگشت
شهر را جور دیگری میدید
هر که آن روز از سفر برگشت
آفتابی به دست زهرا بود
که به دیدار او سحر برگشت
تا که قنداقهاش به چرخ آمد
به هوایش چقدر سر برگشت
همه سرها اگر چه برگشتند
سر ارباب بیشتر برگشت
زینب از اولش به عشق حسین
از جهانی به یک نظر برگشت
گریه میکرد طفل در رفتن
گریه گردید خنده در برگشت
عاقبت نیز سوی کربوبلا
دو نفر رفت یک نفر برگشت