- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۲/۰۵
- بازدید: ۱۲۶۷۴
- شماره مطلب: ۲۹۶۹
-
چاپ
وای حسن وای حسین
میگفت یکی به گوش من وای حسین
آن سید بیغسل و کفن وای حسین
خون لخته به تشت خواهرش دید و گریست
ای وای حسن وای حسن وای حسین
-
غزلهای فرات
باز هم کوچه و یک لشگرِ بی عمامه
باز افتاده وسط، حیدرِ بی عمامه
دود از یک طرف و هلهله از سمت دگر
کوچه لبریز شد از یک سرِ بی عمامه
-
سورۀ لب تشنه
داری هوای هیئتمان میکنی حسین
لبریز از فضیلتمان میکنی حسین
داری به سمت هیئتمان گام میزنی
دل آشنای غربتمان میکنی حسین -
دل خوشبو
دست بر سینه فرود آمد و دم خوشبو شد
اشک از چشم برون آمد و غم خوشبو شد
نوحههای دودمه تاب ز هیئت بردند
غم که روی جگرم ریخت، دلم خوشبو شد -
عطر یاس سرخ
بوی سیب سرخ دارد میوزد در کربلا
خاک هم از آسمان دل میبرد در کربلا
یک نفر که جای دستش بال در آورده است
بیخود از خود دور گنبد میپرد در کربلا
وای حسن وای حسین
میگفت یکی به گوش من وای حسین
آن سید بیغسل و کفن وای حسین
خون لخته به تشت خواهرش دید و گریست
ای وای حسن وای حسن وای حسین