- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۷
- بازدید: ۱۳۸۳
- شماره مطلب: ۲۸۰۹
-
چاپ
بند ششم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)
این دشت ندیدهست بهارانی از این دست
بر سینۀ خود نمنم بارانی از این دست
از کوه بپرسید چه آمد به سر ماه
در ساحل امواج خروشانی از این دست
بر پهنۀ این دشت عطشناک وزیدهست
ناگفته نماند که چه طوفانی از این دست
با تیر تو را بدرقه کردند که باشد
بر سفرۀ چشمان تو مهمانی از این دست
بینالحرمینی شد و در عرش درخشید
هر جا که کشیدند خیابانی از این دست
تاریخنویسان همه گشتند و ندیدند
بر صفحۀ تاریخ شهیدانی از این دست
لبهای علی بوسه بر این دست نشانده است
ای شاعر مجنون تو چه میدانی از این دست؟
از موی پریشان تو الهام گرفتیم
یک عمر در اشعار پریشانی از این دست
مابین دو دست تو چرا فاصله افتاد
این قصه چرا داشته پایانی از این دست
دستت که قلم شد قلم از دست من افتاد
سروی که تبر خورد به روی چمن افتاد
-
میهمانی آتش
«ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد»
سفیدرویی عالم نصیب عابس شد
شجاع و پردل و جرئت، بلندبالا بود
همان که شیر سیاه سپاه مولا بود
-
بند هجدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)
مفتاح غزلهای به بنبست رسیده!
این شعر، مرا باز به سمت تو کشیده
زینب چه دلی داشت که با آن لب عطشان
از کوفه به دنبال تو تا شام دویده
-
بند هفدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)
عشقی که نمودست چنین عزم تو را جزم؟
ای با علی و مالک اشتر شده همرزم
مبهوت تو هستند امامان و شهیدان
مفتون تو هستند رسولان اوالوالعزم
-
بند شانزدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)
ای تشنگیات بیشتر از حد تحمّل
لبهای عطشناک تو دریای تغزّل
شمشیر تو آیینۀ شمشیر یدالله
اسب تو در آن معرکه یادآور دلدل
بند ششم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)
این دشت ندیدهست بهارانی از این دست
بر سینۀ خود نمنم بارانی از این دست
از کوه بپرسید چه آمد به سر ماه
در ساحل امواج خروشانی از این دست
بر پهنۀ این دشت عطشناک وزیدهست
ناگفته نماند که چه طوفانی از این دست
با تیر تو را بدرقه کردند که باشد
بر سفرۀ چشمان تو مهمانی از این دست
بینالحرمینی شد و در عرش درخشید
هر جا که کشیدند خیابانی از این دست
تاریخنویسان همه گشتند و ندیدند
بر صفحۀ تاریخ شهیدانی از این دست
لبهای علی بوسه بر این دست نشانده است
ای شاعر مجنون تو چه میدانی از این دست؟
از موی پریشان تو الهام گرفتیم
یک عمر در اشعار پریشانی از این دست
مابین دو دست تو چرا فاصله افتاد
این قصه چرا داشته پایانی از این دست
دستت که قلم شد قلم از دست من افتاد
سروی که تبر خورد به روی چمن افتاد