- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۹
- بازدید: ۹۰۵۱
- شماره مطلب: ۲۷۹۸
-
چاپ
تسبیح خون
امشب دلم گرفته ز دنیای بیوفا
گریَمْ درون چاه شب از غیبت شما
بس برگهای زرد که در کوچههای درد
از شاخهها چکید و فرو مُرد، بیصدا
در کوچههای شهر من این کوفۀ هنوز
دل میتپد ولیک، به موسیقیِ ریا
دست دعا گشوده، دعا مستجاب نیست
دل هست و نیست نیست، ز جِنس دل شما
ای کاش میچکید ز شرم تو، قطرهای
در کاسههای طبع چنین مردمی گدا
مثل دل تو نیست دلی، واگذاشته
در سینۀ تو سورۀ اخلاص را، خدا
در بزم عشق جام بلا بر تو داد دوست
زان رو شدی بلاکش انبوه انبیا
یک جرعه مانده بود ز جام بلای تو
آن هم نصیب شد به شهیدان کربلا
ای رقص ذوالفقار تو! خونین به نهروان
تنها تویی که کور کند چشم فتنه را
ای که گسست رشتۀ تسبیح خون تو
در آن سپیده، بر سر سجّادۀ دعا
تعظیمِ «ماهِ سرخ» تو در آن سپیده است
وقتی که میکنیم نمازِ «خسوف» ادا
-
شب مضطرب
از دشت غــروب، های و هو میآید
شـب، مضطرب و پریش مو میآید
از مجلس ختم جان گداز خورشید
مهتاب، پریده رنگ و رو میآید
-
کنار علقمه
آن نخل به خون طپیده را، میبوسید
آن مشک ز هم دریده را میبوسید
خورشید، کنار علقمه خم شده بود
دستانِ ز تن بریده را میبوسید!
-
غنچۀ پژمرده
آن روز تمام عرشیان آزردند
ز آن قوم، که غنچۀ تو را پژمردند
قنداقۀ طفل تا نهادی بر خاک
تا پیش خدا فرشتگانش بردند
تسبیح خون
امشب دلم گرفته ز دنیای بیوفا
گریَمْ درون چاه شب از غیبت شما
بس برگهای زرد که در کوچههای درد
از شاخهها چکید و فرو مُرد، بیصدا
در کوچههای شهر من این کوفۀ هنوز
دل میتپد ولیک، به موسیقیِ ریا
دست دعا گشوده، دعا مستجاب نیست
دل هست و نیست نیست، ز جِنس دل شما
ای کاش میچکید ز شرم تو، قطرهای
در کاسههای طبع چنین مردمی گدا
مثل دل تو نیست دلی، واگذاشته
در سینۀ تو سورۀ اخلاص را، خدا
در بزم عشق جام بلا بر تو داد دوست
زان رو شدی بلاکش انبوه انبیا
یک جرعه مانده بود ز جام بلای تو
آن هم نصیب شد به شهیدان کربلا
ای رقص ذوالفقار تو! خونین به نهروان
تنها تویی که کور کند چشم فتنه را
ای که گسست رشتۀ تسبیح خون تو
در آن سپیده، بر سر سجّادۀ دعا
تعظیمِ «ماهِ سرخ» تو در آن سپیده است
وقتی که میکنیم نمازِ «خسوف» ادا