- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
- بازدید: ۲۸۱۶
- شماره مطلب: ۱۹۲۴
-
چاپ
دریا عرق میریخت زیر بار این شرم
دریا نشسته بود روی دست خورشید
از شاخۀ امواج، مروارید میچید
قویی به سمت آبها آرام میرفت
با بالهایش روی ساحل نور پاشید
یک لحظه چشم آبها همرنگ خون شد
قلب زمین در سینۀ امواج لرزید
گرداب، پرهای سپیدش را شکست و ...
یک جفت بالسرخ، روی آب غلتید
افتاد آهسته کنار بالهایش ...
بر شانۀ شنهای سیلی خورده خوابید
دریا عرق میریخت زیر بار این شرم
وقتی که اشک ابرها از غصه خشکید
آن سوتر از دریا، کنار چشم ساحل
یک جفت مروارید مشکی میدرخشید ...
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
دریا عرق میریخت زیر بار این شرم
دریا نشسته بود روی دست خورشید
از شاخۀ امواج، مروارید میچید
قویی به سمت آبها آرام میرفت
با بالهایش روی ساحل نور پاشید
یک لحظه چشم آبها همرنگ خون شد
قلب زمین در سینۀ امواج لرزید
گرداب، پرهای سپیدش را شکست و ...
یک جفت بالسرخ، روی آب غلتید
افتاد آهسته کنار بالهایش ...
بر شانۀ شنهای سیلی خورده خوابید
دریا عرق میریخت زیر بار این شرم
وقتی که اشک ابرها از غصه خشکید
آن سوتر از دریا، کنار چشم ساحل
یک جفت مروارید مشکی میدرخشید ...