مشخصات شعر

با اسب خطبه بر سر آن قوم تاختم

می‌رفتم و گدازه صفت می‌گداختم

تا دیده‌ام یکایکشان را شناختم

 

رد گشتم از صف صدقات و نگاه‌ها

در هر ردیف قافیه‌ها را نباختم

 

معمار تازیانۀ کوفی خراب کرد

هر خانۀ امید که با اشک ساختم

 

گرچه غریبه‌وار مرا خیره می‌شدند

باور نمی‌کنی! همه را می‌شناختم

 

دیدم که نعل تازه به هر خانه‌ای زدند

با اسب خطبه بر سر آن قوم تاختم

 

حتی صدای بغض جرس هم شکسته شد

با ضربه‌ای که همهمه‌شان را نواختم

 

با اسب خطبه بر سر آن قوم تاختم

می‌رفتم و گدازه صفت می‌گداختم

تا دیده‌ام یکایکشان را شناختم

 

رد گشتم از صف صدقات و نگاه‌ها

در هر ردیف قافیه‌ها را نباختم

 

معمار تازیانۀ کوفی خراب کرد

هر خانۀ امید که با اشک ساختم

 

گرچه غریبه‌وار مرا خیره می‌شدند

باور نمی‌کنی! همه را می‌شناختم

 

دیدم که نعل تازه به هر خانه‌ای زدند

با اسب خطبه بر سر آن قوم تاختم

 

حتی صدای بغض جرس هم شکسته شد

با ضربه‌ای که همهمه‌شان را نواختم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×