دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شاه طوس

خواستم تا شبی قلم بزنم

خط سرخی به روی غم بزنم

 

خواستم تا به یاری خورشید

در سیاهی شب قدم بزنم

 

تا که مخلوط عشق و عقلم را

باز از نو دوباره هم بزنم

 

درد دل

این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد

هیچ عقده‌ای از این گلوی بسته وا نکرد

 

آنچه که آرزوی من آن بود آن نشد

سی سال دیر آمد و فکر مرا نکرد

 

طوفان گرفت و دار و ندارم به باد رفت

روزی که غم وزید و به ما جز جفا نکرد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×