دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
از جنس نور

یکباره از تعلق دنیا رها شدی

خاک تو پاک بود و چنین کیمیا شدی

 

در تو طلوع کرده یقین دوبار‌ه‌ای

از جنس نور بودی و محو خدا شدی

 

اوج سر به راهی

ما را طبیب حاذق، بیمار می‌‌پسندد

بیمار چشم خود را، تبدار می‌‌پسندد

 

فرمود با اشاره، بعد از دو استخاره

یک بار مست و یک بار، هوشیار می‌‌پسندد

 

زهیر بن قین بن قیس اَنمارى بَجَلى

 

سلام ما به زهیر و دلاورى‌هایش!

 که بود شاهد عشق حسین و مولایش

 

هر آنچه خواست که سر پیچد از کمند حسین

 نشد که داشت به دل، جذبه‌ی تولّایش

نگاه احمدی

 

گفت راوی: چون ز حج فارغ شدیم

با «زهیر قین» هم‌ره آمدیم

 

ما ز هر منزل که بربستیم رَخت

رَخت افکندی امام نیک‌بخت

عارض رنگین

در رجز می‌گفت: هستم ابن قین

می‌زنم شمشیر در راه حسین

 

این حسین، سبط رسول اکرم است

خود خدا را زیب عرش اعظم است

 

فیض‌ جان‌نثاری

سلام ما به «زُهیر» و دلاوری‌هایش!

که بود شاهد عشق حسین و مولایش

 

هر آن ‌چه خواست که سر پیچد از کمند حسین

نشد که داشت به دل، جذبۀ تولّایش

 

شبیر، پور ایلیا

 

سر زد ز شرق معرکه، آن تیغ گرمْ‌سیر

عشق غیور بود و برآمد به نفی غیر

 

تیغی چنان فصیح، به تبیین دین حق

تیغی چنان صریح، به تفریق شرّ و خیر

زهیر

لقمه‌ای نان درون دستانت

خیمه‌ات زیر بارش گرما

غرق فکر معاش و زندگی‌ات

فارغ از فکر خوب و بد حتّی

زبان حال جناب زهیر

شده در آسمان شهره، شهادت

فقط خون می‌شود مهر شهادت

 

زهیرم من که با لطف نگاهت

نصیبی دارم از ظهر شهادت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×