دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوچه‌گرد غریب

کوچه‌گرد غریب می‌داند

بی‌کسی در غروب یعنی چه

عابر شهر کوفه می‌‌فهمد

بارش سنگ و چوب یعنی چه

 

عزیز نرگس

تنگ غروب عرفه غم تو دلم پا می‌گیره

دلم هوایی می‌شه و بونۀ آقا می‌گیره

 

این روزایی که دم به دم غریبی رو حس می‌کنم

با گریه یاد غربت عزیز نرگس می‌کنم

 

در رثای سمبل آزادی و جوانمردی، مسلم بن عقیل
قندیل ماه

سلام ایزد منان، سلام جبراییل

سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل

 

به آن نیابت عظمای سیدالشهدا

به آن جلال خدایی، به آن جمال جمیل

 

شهد عشق که سر در منای دوست گذاشت

به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل

هفتاد و دو امانت

اخرج الی العراق، که هرگز قرار نیست اینجا کنار حادثه غم پروری کنم

اخرج الی العراق، قرار است با سرم تا سال‌های سال فقط سروری کنم

 

اخرج الی العراق، به من وحی می‌شود، مبعوث این رسالت بی انتها منم

اعجاز من سری است که قرآن می‌آورد باید به نیزه باشم و پیغمبری کنم

 

جان زینب برگرد

لب این بام فقط نام تو بردم آقا،

جان زینب برگرد

دخترم را به نگاه تو سپردم آقا،

جان زینب برگرد

بی یار

 

تنها نه کسی تو را هماورد نبود

یک مرد نبرد، یار و همدرد نبود

 

آن شب که زنی کرد حمایت از تو

در کوفه به حقّ حق که یک مرد نبود

 

فرجام

فرجام دل پریش را می‌دانست

خونخواری زخم نیش را می‌دانست

 

همسایۀ نخل‌ها که شد، فهمیدند

او قصۀ مرگ خویش را می‌دانست

ورود سیدالشهداء (ع) به مکه معظمه و حرکت مسلم به جانب کوفه

صاحب بیت حرم شد در حرم

تا بماند در حرم آن محترم

 

راز پنهان با خدای خویش داشت

دل ز جور خشم در تشویش داشت

غریب‌ترین سربدار

سلام ما به حسین و، سفیر عطشانش

که در اطاعت جانان، گذشت از جانش

به آن غریب سربدار وادی عشق

به مسلم بن عقیل و دو نور چشمانش

کار مسلم

عشق!‌ ای سودای جان‌ها سوخته

‌ای تو آتش‌ها به جان افروخته

چون کنی با پرنیان سینه‌ها؟  

گو چه می‌خواهی میان سینه‌ها؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×