دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بحر کمال

 

این شیرزن که اسوه بُوَد مثل مادرش

فرزانه است و زینب کبری است، خواهرش

 

در عصمت و عفاف بخوانش چو فاطمه

در منطق و کلام ببین مثل حیدرش

 

قربانگه عشق

ای که بر سینه‌ی خود، آتش ماتم داری!

به دل از داغ برادر، دو جهان غم داری

 

دخت مولایی و غم نامه‌ی زهراست تو را

نسبت از سلسله‌ی حضرت خاتم داری

 

ردیف عشق

 

در دفتر عشق، حرف منظوم شدم

تا آینه‌دار پنج معصوم شدم

 

هرکس به ردیف عشق نامی را خواند

من خادم بیت «امّ کلثوم» شدم

خاک دمشق

 

داغ است، دل لاله صد چاک دمشق

زآن گل که بُوَد به تربت پاک دمشق

 

خورشید به سوگ «امّ کلثوم» گریست

تا ماه مدینه خفت در خاک دمشق

 

آن شب

 

آن شب که پدر به خانه، مهمان تو بود

تو جان پدر بودی و او جان تو بود

 

آن کس که تمام خلق مهمان وی‌اند

آن شب به سر سفرۀ احسان تو بود

 

 

منظومۀ آه

رودی است که عشق را به خود می‌خواند

منظومۀ اشک و آه را می‌ماند

 

در داغ حسین، «امّ کلثوم» علی

خورشید به خون نشسته را می‌ماند

 

 

اسم و رسم

 

هم دختر مظهر العجائب باشد

هم فاطمه را به رتبه، نائب باشد

 

در اسم، اگر چه «امّ کلثوم» بُوَد

در رسم به حق، اخت مصائب باشد

 

تا آخر خط

تا آخر خط به خاطر مکتب رفت

جانش اگر آمد از جفا بر لب، رفت

 

در مهر و وفا بر «امّ کلثوم» نگر

دنبال حسین، همره زینب رفت

 

 

از کوزه...

 

شأن تو و درک ما، همان سنگ و سبوست

نشناخته‌ایمت آن چنانی که نکوست

 

در نای تو، نطق مرتضی جاری بود

«از کوزه همان برون تراود که در اوست»

 

شعر بلاغت

 

انیس زینب غم‌دیده بوده است

گره از عقدۀ دل می‌گشوده است

 

سکینه پیش او تعلیم دیده

اگر شعر بلاغت می‌سروده است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×