دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کسی ز عهدۀ این روضه، برنمی‌آید

تو دست شسته‌ای ای عشق، از ملال خودت

حسین، دغدغه‌ات بود و بی خیال خودت

 

حسین، حرّی اگر داشت، من تو را حرّم!

ببند زخم سرم را به دستمال خودت

دل تو رفت به گودال کشته‌ای مظلوم

تو سرو بودی و حالا خمیده‌ای تنها

به دوش، بار مصیبت کشیده‌ای تنها

 

اگر که پیر شدی، علتش ز کودکی است

چه‌ها گذشت به کوچه! چه دیده‌ای تنها؟

بوی حسن وزیده ز اشعار محتشم

باید دوباره خیمۀ غم دست و پا کنیم

پرچم، کتل، کتیبه، علم دست و پا کنیم

 

بعد از دو ماه گریه به ارباب بی کفن

اشکی برای شاه کرم دست و پا کنیم

از کوزه به رود آمد و تا کرببلا رفت

باید بنویسیم تو را ماه تر از ماه

زیباتر و تابنده‌تر از ماه، سر از ماه

 

مهتاب دلش خواست که چون روی تو باشد

پس آمده بردارد اگر شد اثر از ماه

 

آبروی دعا

آبروی دعا، امام حسن

همۀ هست ما امام حسن

 

سر یک سفره بوده‌ای عمری

با فقیر و گدا امام حسن

لطف و عطا و کرم مستزاد

ای ز ازل قالب روحانی‌ات

لطف و عطا و کرم مستزاد

تا ابدالدّهر، کرمخانه‌ات

ای پسر فاطمه آباد باد

فردا همه دور قتلگه خندانند

اینجا همه چیز می‌شود آماده

هر کس پی حل مشکلم افتاده

 

اینجا همه منتظر که لب باز کنم

تا هر چه نیاز دارم ابراز کنم

بین کوچه شد زمستانی، بهار مجتبی

خون دل خوردن شده هر روز، کار مجتبی

هم غریب هم آشنا برده قرار مجتبی

 

قصۀ مظلومی مولا رسیده بر حسن

آه شد با بی کسی طی روزگار مجتبی

 

کربلای کوچه‌ها

عمری مرا خون جگر، قوت و غذا بود

شیرین‌ترین قوتم همین زهر جفا بود

 

با کس نگفتم لحظه‌ای، اسرار خود را

اسرار من در کربلای کوچه‌ها بود

در خزان مثل گلستان

کرم می‌ریزد از دستان لطفت بی امان دائم

کسی را این چنین هرگز ندیدم مهربان دائم

 

از آن لب‌ها که می‌بوسید پیغمبر دعایی کن

که مدح تو بجوشد از دل ما بر زبان دائم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×