دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
درگه عفو

گناهی از تمام کوه‌ها سنگین تر آوردم

عزیز فاطمه! بر درگه عفوت سر آوردم

 

من آن حرم کز اول خویش را سدِ رهت کردم

تو را در این زمین بین هزاران لشگر آوردم

پروانۀ عشق

پروانۀ عشقم من و شمع سحرم نیست

خواهم که زنم بال ولی بال و پرم نیست

 

از شدت شرمندگی از زینب و عباس

آن گونه شدم آب که دیگر اثرم نیست

عقاب شکسته بال

درست مثل عقابی که تیر خورده پرش

چه پر شکسته می‌آید، چه آمده به سرش؟

 

شکسته‌تر ز پر و بال او دلش باشد

فرار می‌کند از عمر پوچ و بی ثمرش

زهرای سه ساله

بابا گره ز کار دلم وا نمی‌کنی؟

با دیدنم تو یاد ز زهرا نمی‌کنی؟

 

داغ زوال روی تو شد زخم تازه‌ام

این زخم تازه را تو مداوا نمی‌کنی؟

برای عزاداران سیدالشهدا...

حُب الحسین رشتۀ تحصیلی شـــماست

دانشسرای عشق و جنون شهر کربلاست

 

در مبـحـث حسـین شـنـاسـی مـوفـّــقـید

موضـوع بـحث سینه زدن پای روضه‌هاست

زبان حال جناب مسلم در لحظات شهادتشان
کوچه کوچه می‏‌ر‌وم

کوچه کوچه می‌روم  شاید کسی پیدا کنم

ای دریغ از خانه‌ای تا لحظه ای مأوا کنم

 

کوچه گردی من از شهر مدینه باب شد

دست بسته اقتدا بر حضرت مولا کنم

 

گوئیا یک مرد از نامه نویسان نیست نیست

با که یا رب شکوه از این بی وفایی‌ها کنم؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×