دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
علیکنّ بالفرار

 با چشم اشک بار علیکنّ بالفرار با قلب داغ دار علیکنّ بالفرار

 

وقتی کمان حرمله شلاق دست شد پنهان و آشکار علیکنّ بالفرار

 

جبرئیل

خورشید، ز پشت زین به زیر آمده بود

در گودی گودال، اسیر آمده بود

 

آمد که شود حائل «شمر» و گودال

افسوس! که «جبرئیل» دیر آمده بود!

خورشید خونین

در خون و غبار، نرگس مستش بود

بر سینه نشسته، دشمن پستش بود

 

وقتی که ز گودال بیرون آمد «شمر»

خورشید به خون نشسته در دستش بود!

 

کوتاه سروده
حکایت آب

عجب حکایتی دارد آب سال‌هاست دسته دسته شهید می‌شوی و قطره قطره «آب» می‌شویم فقط به جرم اینکه تو همیشه حسین هستی و ما همیشه شمر!!!

السلام ای زینت دوش حبیب

السلام ای زینت دوش حبیب

ناصر دین، آیۀ  فتح القریب

 

السلام ای پیرهن غارت شده

زنده دین حق ز ایثارت شده

نگاه کن پدربزرگ

نگاه کن پدر بزرگ! به عمق چشم‌های من که با تو حرف می‌زنند نگاه‌ها به جای من کنار رفت پرده‌ها، پدر بزرگ خیره شد حدود شصت سال بعد ... عراق، کربلای من:

ای تن خسته به گودال...

ای تن خسته به گودال، ز پا افتاده

تنت اینجاست سرت پس به کجا افتاده

 

هیچکس این بدن خُرد تو را جمع نکرد

بس که اعضاء ز اعضاء  جدا افتاده

نذر حضرت ام‌کلثوم (س)
قدر خود از بوسۀ زیر گلو هم سهم داشت

ارث فامیلی یتیمی بود و او هم سهم داشت آه در این گنج موروثی عدو هم سهم داشت

 

اشک زهرا، اشک حیدر، آبروی عالم است قدر وسع خویش از این آبرو هم سهم داشت

باغ خاطرات

 

خواب دیدم در این شب غربت

خواب دشتی عجیب و خون آلود

خواب دیدم که پیکرم، خواهر

طمعۀ گرگ‌های وحشی بود

 

به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می‎شود مجنون

رُخش سبزه ‎است و مویش مشکی و لب: قرمزِ اُخرا کأنّ المصطفی قد عادَ یولَد مرّهً أخری یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر اگر ما می‎پذیرفتیم مفهوم تناسخ را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×