دسترسی سریع به موضوعات اشعار
عقیق شکسته
با نالهاش آرامش زندان شکسته
حتّی سکوت مرد زندانبان شکسته
بشکن نمازت را مسافر، وقت تنگست
وقتی ستون خیمۀ ایمان شکسته
ایران امام زاده سرای تبار اوست
آنجا که عاشقی است همیشه فضای ماست
در مرغزار دربه دری ردپای ماست
وقتی که نان سفرۀ ما از محبت است
صدها هزار حاتم طائی گدای ماست
دین و طریقت همه انبیا علی است
ای مدعی بدان تو که این ادعای ماست
کربلا کشتی آزادی
حزن سنگین صفر یک لحظه خنثی میشود
با قدمهای نگارم قد غم تا میشود
قد غمها تا شد و تا سرزمین کاظمین
مرغ دل پرواز کرد و عشق پیدا میشود
ناخدای کشتی دین
ای باخبر ز درد نهانت خدای تو
نَبوَد سزای، گوشۀ تبعید جای تو
این سجدهگاه، عاقبتش قتلگاه شد
زندان بهشت و چاه بلا کربلای تو