دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آیین رویا

دل در دلم نیست از شوقت ای ماه

این چه زمینی است؟ آه از دلت آه

 

با خیمه بر کَن، یا نوحه سر کن

یا سوی یثرب، یا سوز جانکاه

ما را پیام خطبۀ زینب نجات داد

ما ریزه خوار سفرۀ احسان زینبیم

مدیون لطف و فضل ِ فراوان زینبیم

 

بال ملخ به شانۀ چشم فقیر ماست

عمریست مور مُلک سلیمان زینبیم

 

ما را پیام خطبۀ زینب نجات داد

شکر خدا که جمله مسلمان زینبیم

مدیون گریه‌های فراوان زینبم

ایوب دل شکستۀ با آن همه مقام

 شاگرد درس صبر دبستان زینب است

 

 هرگز نگو که چادرش آتش گرفته است!

 این شعله‌های خیمه، گلستان زینب است

به مناسبت وفات حضرت زینب (س)
ای بغض‌ترین ابر به باران نرسیده

ای صبرتو چون کوه در انبوهی از اندوه

طوفان بر آشفتۀ آرام وزیده

ای روضه‌ترین شعرغم انگیز حماسه

ای بغض‌ترین ابر به باران نرسیده

زیر زبان

فریادها چو راه سفرها کشیده‌اند

شب‌ها کشیده‌اند، سحرها کشیده‌اند

 

سنگینی‌ام به قدر دو تا بوسه مانده است

وزن مرا نسیم سحرها کشیده‌اند

کوتاه سروده
ای شاهد غربت تو شهر کوفه

دیباچۀ عشق کربلایی مسلم!

چون روح پرنده‌ها رهایی مسلم

 

ای شاهد غربت تو شهر کوفه

با زخم غریبی آشنایی مسلم

دختر بانوی آب و آفتاب

در جهان، مهر حقیقت، زینب است مشعل صبح هدایت، زینب است دختر بانوی آب و آفتاب محرم اسرار عصمت، زینب است

کوتاه سروده
بیعت مشکوک

 

با خط حسین، نسبتش مشکوک است

با لهجۀ خون، قرابتش مشکوک است

 

این نامه که اهل «هر چه باداباد» است

 کوفی نسب است و بیعتش مشکوک است

مثل خورشید آسمان‏ پیماست

یک عَلَم بی‏ صاحب افتاده است، چشمش اما رو به صحراهاست گفت : اینک می‏‌رسد مردی، کاین عَلَم بر دوش او زیباست

شانه‏‌های حیرتش لرزید، اشکِ خود را در عَلَم پیچید گفت با خود: کیست او کاینجا، نیست اما مثل ما با ماست

روسری

کم آمده است مرغ دلم آب و دانه‌اش

خال لبت کجاست که گیرم نشانه‌اش

 

دستت نرفت در کمرم آن قدر که شمر

پیچید دور گردن من تازیانه‌اش

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×