دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ضامن اسلام

 

اى نهضت تو مجرى احکام! حسین!

 تو از همه ادیانى و اقوام، حسین!

 

اى ریشه‌کن ستمگران تاریخ

 خون تو بُوَد ضامن اسلام، حسین!

خون‌بها

ای خون بهای خون تو ذات خدا! حسین!

من هر چه داشتم به بهای تو ریختم

 

عمر و جوانی‌ام همه طی شد به راه تو

دار و ندار خویش به پای تو ریختم

 

فاتح شام

زینب آمد شام را یک باره ویران کرد و رفت

اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت

 

از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب

هر کجا بنهاد پا فتحی نمایان کرد و رفت

 

کنار علقمه

آن نخل به خون طپیده را، می‌بوسید

آن مشک ز هم دریده را می‌بوسید

 

خورشید، کنار علقمه خم شده بود

دستانِ ز تن بریده را می‌بوسید!

غیرت عشق

جمال حق ز سر تا پاست عبّاس

به‌ یکتایی قسم، یکتاست عبّاس

 

اگر چه زاده‌ی اُمّ‌البنین است

ولیکن مادرش زهراست، عبّاس

غنچۀ حسین

خون خوردم در غم آن طفل، که جای لبنش

ریخت، دست ستم حرمله، خون در دهنش

 

کودکی کآب، ز سرچشمۀ وحدت می‌خورد

گشت از سوز عطش، آب، روان در بدنش

سرش را بسته بودند

تمام کودکانت خسته بودند

و روی خاک‌ها بنشسته بودند

 

چه خالی بود جای دست عباس

سرش را روی نیزه بسته بودند

سرت کو؟

سرت کو سرت کو که سامان بگیرم

سرت کو سرت کو به دامان بگیرم

 

سراغ سرت را من از آسمان و

سراغ تنت از بیابان بگیرم

مسجد وفا

دل داده‌ام به نغمه‌ی ادرک اخای تو

با من چه کرد شور برادر بیای تو

 

ای مسجد وفا بدنت، روی خاک‌ها

گلدسته است یا که دو تا دست‌های تو

طاووس خیمه

«هر چند پیر و خسته‌دل و ناتوان شدم»

هر گه نظر به روی تو کردم جوان شدم

 

طاووس خیمه پیش پدر راه می‌روی؟

گفتی اذان و مست من از این اذان شدم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×