- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۲۷۷۸
- شماره مطلب: ۹۲۱۰
-
چاپ
قربان آن دو چشم که گریان زینب است
عمری گریستی و غمت ناشنیده ماند
در سینهات صدای تو ای نوردیده! ماند
هیئت تمام شد، همه رفتند شام قبل
اما هنوز مادر قامت خمیده ماند
از گریه چشم خون شد و مویت سفید شد
از ناله، سینه آتش و رنگت پریده ماند
اینجا همه شبیه تو مشکی است رخت ما
همرنگ تو شدیم و عبایت ندیده ماند
کاری برای عصر ظهورت نکردهایم
اینجا چقدر میوۀ کال، نچیده ماند
احساس ما به آمدن تو چه فایده
وقتی کلام سید ما ناشنیده ماند
ظرفیت شنیدن یک روضه را بده
عمری گذشت و مقتل آن سر بریده ماند
حق میدهم اگر به سر و سینه میزنی
بر روی عمههای تو جای کشیده ماند
قربان آن دو چشم که گریان زینب است
ای وای از غمت! شب طفلان زینب آست
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
قربان آن دو چشم که گریان زینب است
عمری گریستی و غمت ناشنیده ماند
در سینهات صدای تو ای نوردیده! ماند
هیئت تمام شد، همه رفتند شام قبل
اما هنوز مادر قامت خمیده ماند
از گریه چشم خون شد و مویت سفید شد
از ناله، سینه آتش و رنگت پریده ماند
اینجا همه شبیه تو مشکی است رخت ما
همرنگ تو شدیم و عبایت ندیده ماند
کاری برای عصر ظهورت نکردهایم
اینجا چقدر میوۀ کال، نچیده ماند
احساس ما به آمدن تو چه فایده
وقتی کلام سید ما ناشنیده ماند
ظرفیت شنیدن یک روضه را بده
عمری گذشت و مقتل آن سر بریده ماند
حق میدهم اگر به سر و سینه میزنی
بر روی عمههای تو جای کشیده ماند
قربان آن دو چشم که گریان زینب است
ای وای از غمت! شب طفلان زینب آست