- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۴۱۱۳
- شماره مطلب: ۹۱۷۲
-
چاپ
صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضهاش آتش به جان ما میزد
میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد
تمام حاجت او انتقام سیلی بود
از آنکه مادرشان را به کوچهها میزد
صدای نالۀ او: آه سوختم، جگرم
شرارهها به دل حضرت رضا میزد
صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب
گریز روضۀ او را به کربلا میزد
دلش گرفت برای کسی که در گودال
عدو به پیکر او نیزه بی هوا میزد
همین که چشم به هم میگذاشت او، میدید
که روی نیزه سر شیرخواره را میزد
همان کسی که سر شاه را جدا کرده
سه ساله را طرفی برده و جدا میزد
برای اینکه نبیند دوباره اینها را
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
-
آفتاب قدیمی دنیا
ای ز روی تو روی حق پیدا
آفتاب قدیمی دنیا
ای که دریاست پیش تو قطره
ای نمی از کرامتت، دریا
-
وجود من از داغ کربلا خشکید
نگاه چشم ترم کل صحنهها را دید
در این میان فقط از دست زجر میترسید
اگرچه سینهام از هرم زهر میسوزد
ولی وجود من از داغ کربلا خشکید
-
آرامگاه لالههای پرپر
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل
کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل
کاشکی میشد بریزی آب بر قبر حسن
کاش اینجا داشت شبها روضهخوانی لااقل
صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضهاش آتش به جان ما میزد
میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد
تمام حاجت او انتقام سیلی بود
از آنکه مادرشان را به کوچهها میزد
صدای نالۀ او: آه سوختم، جگرم
شرارهها به دل حضرت رضا میزد
صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب
گریز روضۀ او را به کربلا میزد
دلش گرفت برای کسی که در گودال
عدو به پیکر او نیزه بی هوا میزد
همین که چشم به هم میگذاشت او، میدید
که روی نیزه سر شیرخواره را میزد
همان کسی که سر شاه را جدا کرده
سه ساله را طرفی برده و جدا میزد
برای اینکه نبیند دوباره اینها را
میان حجره غریبانه دست و پا میزد