مشخصات شعر

دل‌ها بسوزد از غم سلطان کربلا

شرح مصیبت تو خودش صد کتاب شد

از بس که غصه‌‌های دلت بی حساب شد

 

یک حجرۀ غریب، که درهاش بسته بود

سهم غریبی پسر بوتراب شد

 

کم ناله کن ز سوز جگر، بر زمین مپیچ

پا بر زمین مکش، همه عالم خراب شد

 

این سو عزیز فاطمه در ذکر آب آب

آن سو به قلب همسر تو قند، آب شد

 

میسوخت زیر آتش خورشید پیکرت

بال کبوتران به تنت چون نقاب شد

 

دل‌ها بسوزد از غم سلطان کربلا

چون پیکرش ز هرم حرارت کباب شد

 

یک زن چو ‌ام فضل به داغت بخندد و

اما زنی به سایه نرفت و رباب شد

 

دل‌ها بسوزد از غم سلطان کربلا

شرح مصیبت تو خودش صد کتاب شد

از بس که غصه‌‌های دلت بی حساب شد

 

یک حجرۀ غریب، که درهاش بسته بود

سهم غریبی پسر بوتراب شد

 

کم ناله کن ز سوز جگر، بر زمین مپیچ

پا بر زمین مکش، همه عالم خراب شد

 

این سو عزیز فاطمه در ذکر آب آب

آن سو به قلب همسر تو قند، آب شد

 

میسوخت زیر آتش خورشید پیکرت

بال کبوتران به تنت چون نقاب شد

 

دل‌ها بسوزد از غم سلطان کربلا

چون پیکرش ز هرم حرارت کباب شد

 

یک زن چو ‌ام فضل به داغت بخندد و

اما زنی به سایه نرفت و رباب شد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×