مشخصات شعر

روزگارش کربلایی

هرچه جوان از دست و پا افتاده باشد

زشت است پیش چشم‌ها افتاده باشد

 

ای کاش با افتادنش طشتی نکوبند

روی زمین بی سر صدا افتاده باشد

 

تلخ است همسر زهر همسر را بنوشد

مردی ز ظلم آشنا افتاده باشد

 

انصاف اصلاً نیست در بیرون برقصند

در حجره‌اش آقای ما افتاده باشد

 

در راه پشت بام می‌بیند مصیبت

پیکر که بین پله‌ها افتاده باشد

 

هرجا بیفتد روزگارش کربلایی است

فرقی ندارد که کجا افتاده باشد

 

ای وای اگر در ازدحام سخت گودال

روی تنی سرنیزه‌ها افتاده باشد

 

این آبرودار قبیله است و روا نیست

عریان در این صحرا رها افتاده باشد

 

روزگارش کربلایی

هرچه جوان از دست و پا افتاده باشد

زشت است پیش چشم‌ها افتاده باشد

 

ای کاش با افتادنش طشتی نکوبند

روی زمین بی سر صدا افتاده باشد

 

تلخ است همسر زهر همسر را بنوشد

مردی ز ظلم آشنا افتاده باشد

 

انصاف اصلاً نیست در بیرون برقصند

در حجره‌اش آقای ما افتاده باشد

 

در راه پشت بام می‌بیند مصیبت

پیکر که بین پله‌ها افتاده باشد

 

هرجا بیفتد روزگارش کربلایی است

فرقی ندارد که کجا افتاده باشد

 

ای وای اگر در ازدحام سخت گودال

روی تنی سرنیزه‌ها افتاده باشد

 

این آبرودار قبیله است و روا نیست

عریان در این صحرا رها افتاده باشد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×