- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۹۹۴
- شماره مطلب: ۸۶۵۹
-
چاپ
عقیق یمن
امشب بنشین لحظۀ آتش زدنم را
بنشین و ببین بار دگر سوختنم را
یکسال برای غمتان لحظه شمردیم
یک آه بکش، چاک زنم پیرهنم را
این شال عزا را چه کسی گردنم انداخت؟
ممنون توام حال پریشان شدنم را
پیراهن مشکی مرا مادرت آورد
جانی بده بر تن کنم امشب کفنم را
بر قلب من آوار شده وای ربابت
یک داغ، خراشیده عقیق یمنم را
ما سجده نمودیم و خدا کرببلا داد
ای اشک ببین برکت خاک وطنم را
من آمده بودم به حسین تو بگریم
زهرا به لبم داد حسن واحسنم را
***
میگفت: میا! منتظر آمدن توست
این سنگ که اینگونه شکسته دهنم را
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
عقیق یمن
امشب بنشین لحظۀ آتش زدنم را
بنشین و ببین بار دگر سوختنم را
یکسال برای غمتان لحظه شمردیم
یک آه بکش، چاک زنم پیرهنم را
این شال عزا را چه کسی گردنم انداخت؟
ممنون توام حال پریشان شدنم را
پیراهن مشکی مرا مادرت آورد
جانی بده بر تن کنم امشب کفنم را
بر قلب من آوار شده وای ربابت
یک داغ، خراشیده عقیق یمنم را
ما سجده نمودیم و خدا کرببلا داد
ای اشک ببین برکت خاک وطنم را
من آمده بودم به حسین تو بگریم
زهرا به لبم داد حسن واحسنم را
***
میگفت: میا! منتظر آمدن توست
این سنگ که اینگونه شکسته دهنم را