- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۹۰۷۲
- شماره مطلب: ۸۳۲۹
-
چاپ
بحر طویل ورودیه
کاروان آمده از راه، پر از ماه
چنان که طرفی در قرق جون و حبیب است و بریر است
و در آن سو طرفی درقرق نافع و سعد است و زهیر است
نفس کرببلا زیر قدمهای علی اکبر و عباس فرورفت
که حرف از زدن تیر و گلو رفت
که مبادا دو شب بعد بگویند عمو رفت
نفس کرببلا رفت فرو دم نزد این خاک
و با سینۀ صد چاک فقط دید و فقط دید فقط دید و فقط زرد شد و
سرخ شد و سرخ شد از آخر این حادثه ترسید
بگذارید که این بار روایت کنم از زاویۀ دید صحابه جریان را
بگذارید که عابس که خودش هست به هم ریختۀ حضرت عباس
روایت بکند صحنۀ جانسوز ورودیۀ هفتادو دو جان را
بگذارید که در پای حبیب بن مظاهر بکنم ذبح، زمان را
بگذارید که این بار نگویم که وزید آه نسیمی و دل خواهر ارباب به هم ریخت
بگذارید نگویم که همان بدو ورودیه هم از گریۀ یک طفل، دل آب به هم ریخت
بگذارید نگویم زصدای نفس و شیهۀ ده اسب، رقیه وسط خواب به هم ریخت
بگذارید شبی در وسط ظهر بگوید که چنان شد
بگذارید غلامی که سیاه است ولی مثل شب چارده آبستن ماه است
که بالقوۀ عون است
که بالفعل همان عاشق بی واهمه، جون است
بگوید که حسین بن علی کرد نگاهی به علی اکبر خویش و نگران شد که همان لحظۀ اول قد ارباب کمان شد
بگذارید که امسال حبیب بن مظاهر بدهد شرح
ورودیۀ ارباب خودش را و به تصویر کشد غصۀ اصحاب خودش را
که پریشانی ارباب پریشان بکند نوکر خود را
و در آن لحظه حبیب بن مظاهر برد از شرم به پایین سر خود را
که به یک دست حسین بن علی در بغل آرام کشد دختر خود را
و با دست دگر یکسره آرام کند خواهر خود را
و نگاهش بکند بدرقه کم کم علی اکبر خود را
نگذارید که امسال ورودیه شود مدخل آن روضۀ بی پردۀ گودال
نگذارید که امسال ورودیه شود روضۀ باز دو عدد گوش و غم آن دو سه مثقال
نگذارید که بر تل برود خواهری از حال
نگذارید که آن چکمه به هرجا بنشیند
نگذارید که این مرتبه بالا بنشیند
نگذارید که با پا بنشیند
نگذارید که بر سینۀ آقا بنشیند
نگذارید که خواهر همۀ فاجعه را، آه ببیند
و پس از شمر، سنان را وسط راه ببیند
و سکینه بغلش گاه نبیند چه شد و گاه ببیند
نگذارید که امسال ببرد ز قفا شمر گلو را
نگذارید که امسال ورودیه فقط شمر بگیرد سر و مو را
و سنان بر سر نیزه بنشاند سر او را
-
اربعین بیقراری
نوای ناله و غمها: رقیه
گرفته کاروان دم: یا رقیه
رسیده اربعین بیقراری
همه برگشتهاند اما رقیه
-
روضهخوان ارباب
با نالۀ یا حسین بیتاب شدی
از داغ لب تشنۀ او آب شدی
با زمزمههای «أو سمعتم بغریب»
یک عمر تو روضهخوان ارباب شدی
-
کوثر بیقرینه
ای کوثر بیقرینۀ ثارالله
آرام و قرار سینۀ ثارالله
در صبر و شکوه و استقامت، یکتا
آیینۀ حق! سکینۀ ثارالله
-
فاطمهمذهب
در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمهمذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی
بحر طویل ورودیه
کاروان آمده از راه، پر از ماه
چنان که طرفی در قرق جون و حبیب است و بریر است
و در آن سو طرفی درقرق نافع و سعد است و زهیر است
نفس کرببلا زیر قدمهای علی اکبر و عباس فرورفت
که حرف از زدن تیر و گلو رفت
که مبادا دو شب بعد بگویند عمو رفت
نفس کرببلا رفت فرو دم نزد این خاک
و با سینۀ صد چاک فقط دید و فقط دید فقط دید و فقط زرد شد و
سرخ شد و سرخ شد از آخر این حادثه ترسید
بگذارید که این بار روایت کنم از زاویۀ دید صحابه جریان را
بگذارید که عابس که خودش هست به هم ریختۀ حضرت عباس
روایت بکند صحنۀ جانسوز ورودیۀ هفتادو دو جان را
بگذارید که در پای حبیب بن مظاهر بکنم ذبح، زمان را
بگذارید که این بار نگویم که وزید آه نسیمی و دل خواهر ارباب به هم ریخت
بگذارید نگویم که همان بدو ورودیه هم از گریۀ یک طفل، دل آب به هم ریخت
بگذارید نگویم زصدای نفس و شیهۀ ده اسب، رقیه وسط خواب به هم ریخت
بگذارید شبی در وسط ظهر بگوید که چنان شد
بگذارید غلامی که سیاه است ولی مثل شب چارده آبستن ماه است
که بالقوۀ عون است
که بالفعل همان عاشق بی واهمه، جون است
بگوید که حسین بن علی کرد نگاهی به علی اکبر خویش و نگران شد که همان لحظۀ اول قد ارباب کمان شد
بگذارید که امسال حبیب بن مظاهر بدهد شرح
ورودیۀ ارباب خودش را و به تصویر کشد غصۀ اصحاب خودش را
که پریشانی ارباب پریشان بکند نوکر خود را
و در آن لحظه حبیب بن مظاهر برد از شرم به پایین سر خود را
که به یک دست حسین بن علی در بغل آرام کشد دختر خود را
و با دست دگر یکسره آرام کند خواهر خود را
و نگاهش بکند بدرقه کم کم علی اکبر خود را
نگذارید که امسال ورودیه شود مدخل آن روضۀ بی پردۀ گودال
نگذارید که امسال ورودیه شود روضۀ باز دو عدد گوش و غم آن دو سه مثقال
نگذارید که بر تل برود خواهری از حال
نگذارید که آن چکمه به هرجا بنشیند
نگذارید که این مرتبه بالا بنشیند
نگذارید که با پا بنشیند
نگذارید که بر سینۀ آقا بنشیند
نگذارید که خواهر همۀ فاجعه را، آه ببیند
و پس از شمر، سنان را وسط راه ببیند
و سکینه بغلش گاه نبیند چه شد و گاه ببیند
نگذارید که امسال ببرد ز قفا شمر گلو را
نگذارید که امسال ورودیه فقط شمر بگیرد سر و مو را
و سنان بر سر نیزه بنشاند سر او را