- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۳۷۱
- شماره مطلب: ۸۲۱۳
-
چاپ
شاخۀ نخل
نهالی بودم و بی تو به جان من تبر افتاد
من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر افتاد
کمی نان خشک بود و عمه آن را هم تصدق کرد
کمی خرما به ما دادند آن هم در سفر افتاد
مرا بازی نمیدادند، حرفی نیست، میخندند
چه زود این دختر شیرین زبانت از نظر افتاد
پدر در شانههایم درد دارد میکشد من را
لباسم راه راه است، آه رد چوب تر افتاد
شبیه مادرت هستم پس از دستی که بالا رفت
شبیه مادرت هستم پس از روزی که در افتاد
ندیدی شاخۀ نخلی که میسوزد چه میپیچد
ولی روی سر ما چندتایی شعلهور افتاد
اگر در راه میماندم، جوابش بود با عمه
خودم دیدم که در کوچه به جانش با کمر افتاد
تو را آورد از قصر و به این ویرانه پرتت کرد
دوید عمه ولی قبلش طبق افتاد، سر افتاد
میان طشت بودی و فقط میزد، فقط میزد
به انگشتم نشان دادم: ببین عمه! پدر افتاد
ببین زوری نمیخواهند دندانهای شیریام
گمانم چوب، بد میزد تو دندانت اگر افتاد
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
شاخۀ نخل
نهالی بودم و بی تو به جان من تبر افتاد
من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر افتاد
کمی نان خشک بود و عمه آن را هم تصدق کرد
کمی خرما به ما دادند آن هم در سفر افتاد
مرا بازی نمیدادند، حرفی نیست، میخندند
چه زود این دختر شیرین زبانت از نظر افتاد
پدر در شانههایم درد دارد میکشد من را
لباسم راه راه است، آه رد چوب تر افتاد
شبیه مادرت هستم پس از دستی که بالا رفت
شبیه مادرت هستم پس از روزی که در افتاد
ندیدی شاخۀ نخلی که میسوزد چه میپیچد
ولی روی سر ما چندتایی شعلهور افتاد
اگر در راه میماندم، جوابش بود با عمه
خودم دیدم که در کوچه به جانش با کمر افتاد
تو را آورد از قصر و به این ویرانه پرتت کرد
دوید عمه ولی قبلش طبق افتاد، سر افتاد
میان طشت بودی و فقط میزد، فقط میزد
به انگشتم نشان دادم: ببین عمه! پدر افتاد
ببین زوری نمیخواهند دندانهای شیریام
گمانم چوب، بد میزد تو دندانت اگر افتاد