- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
- بازدید: ۲۷۰۳
- شماره مطلب: ۷۹۰۷
-
چاپ
بیشتر شرمندۀ چشم ربابم ای پدر
تا نفهمد هیچکس، ناچار بازی میکنم
بین سرها، بین این نیزار بازی میکنم
تا نبینم بیشتر شرمندگی عمه را
روزها با بچهها بسیار بازی میکنم
بیشتر شرمندۀ چشم ربابم ای پدر
به خدا با بچهها هر بار بازی میکنم
خواب را تا پر دهم از چشمهایم با خودم
تا سحر، تا موقع دیدار بازی میکنم
درد دارم مثل زهرا مادرت، اما همه
معتقد هستند با دیوار بازی میکنم
هی لگد خوردم در یک خانه از مردی بزرگ
تا به او گفتم که با مسمار بازی میکنم
زخم گوشم را همه فهمیدهاند، اما کسی
شک نکرده که چرا با خار بازی میکنم
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
بیشتر شرمندۀ چشم ربابم ای پدر
تا نفهمد هیچکس، ناچار بازی میکنم
بین سرها، بین این نیزار بازی میکنم
تا نبینم بیشتر شرمندگی عمه را
روزها با بچهها بسیار بازی میکنم
بیشتر شرمندۀ چشم ربابم ای پدر
به خدا با بچهها هر بار بازی میکنم
خواب را تا پر دهم از چشمهایم با خودم
تا سحر، تا موقع دیدار بازی میکنم
درد دارم مثل زهرا مادرت، اما همه
معتقد هستند با دیوار بازی میکنم
هی لگد خوردم در یک خانه از مردی بزرگ
تا به او گفتم که با مسمار بازی میکنم
زخم گوشم را همه فهمیدهاند، اما کسی
شک نکرده که چرا با خار بازی میکنم