- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
- بازدید: ۲۱۶۵
- شماره مطلب: ۷۸۹۴
-
چاپ
شک نکن دختر تو پیر شده، مادر نیست
شام غمهاى من غمزده را آخر نیست
لالهاى همچو تن خونى من پرپر نیست
گوشۀ پلک گشا، صورت من خوب ببین
شک نکن دختر تو پیر شده، مادر نیست
یا که پاى سر تو جان دهم امشب بابا
یا به والله قسم دختر تو دختر نیست
کودکى سنگ زد و گوشۀ ابروم شکست
دیگر این ظرف ترک خورده چونان ساغر نیست
آنکه شمشیرکش است دست زخمى دارد
ضربۀ سیلىاش از ضرب لگد کمتر نیست
گیسوانم همه خیرات سر تو دادم
پنجهاى نیست که پیچیده به موى سر نیست
آن یهودى که ز خیبر به دلش بغضى بود
گفت این قافله که هست، اگر حیدر نیست
کاش همراه سرت رأس عمو مىآمد
تا نشانش بدهم بر سر من معجر نیست
چوبۀ محمل خونى شده شاهد باشد
دلى همچون دل زینب به حرم مضطر نیست
تا که بر خواهرم اظهار کنیزى کردند
کس نگفتا مگر او دختر پیغمبر نیست؟
گردنم درد گرفت بس که پى تو گشتم
ز سر نیزه سوارت سرى بالاتر نیست
-
صلابت حیدری
تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما
قربان چهرهات که تجلی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
-
پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها، اثری پیدا کرد
کعبه میخواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
-
آیههای کوثر
برخیز ای جوان! سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیدهای، پر خود بر زمین مکش
ای مادریتر از همه، کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
-
خسوف قمر
عدهای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
شک نکن دختر تو پیر شده، مادر نیست
شام غمهاى من غمزده را آخر نیست
لالهاى همچو تن خونى من پرپر نیست
گوشۀ پلک گشا، صورت من خوب ببین
شک نکن دختر تو پیر شده، مادر نیست
یا که پاى سر تو جان دهم امشب بابا
یا به والله قسم دختر تو دختر نیست
کودکى سنگ زد و گوشۀ ابروم شکست
دیگر این ظرف ترک خورده چونان ساغر نیست
آنکه شمشیرکش است دست زخمى دارد
ضربۀ سیلىاش از ضرب لگد کمتر نیست
گیسوانم همه خیرات سر تو دادم
پنجهاى نیست که پیچیده به موى سر نیست
آن یهودى که ز خیبر به دلش بغضى بود
گفت این قافله که هست، اگر حیدر نیست
کاش همراه سرت رأس عمو مىآمد
تا نشانش بدهم بر سر من معجر نیست
چوبۀ محمل خونى شده شاهد باشد
دلى همچون دل زینب به حرم مضطر نیست
تا که بر خواهرم اظهار کنیزى کردند
کس نگفتا مگر او دختر پیغمبر نیست؟
گردنم درد گرفت بس که پى تو گشتم
ز سر نیزه سوارت سرى بالاتر نیست