- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
- بازدید: ۶۴۵۳
- شماره مطلب: ۷۸۱۱
-
چاپ
با اینکه گمراهیم ما، کرببلا خواهیم ما
رنگین کمان بر پهنۀ دریا به دنیا آمده
این انفجار نور نیست، آقا به دنیا آمده
جود سخا، حال دعا، نور خدا، بخشش، عطا
از یمن میلاد حسن یکجا به دنیا آمده
یوسفترین اولیا، آقاترین مرد خدا
با آن جمال هیبتش زیبا به دنیا آمده
در دشتها بر لالهها داده خبر باد صبا
پور علی بر دامن زهرا به دنیا آمده
قدر کرامت را فقط از وسعتش باید شناخت
تنهاترین سردار را از تربتش باید شناخت
میخانه و پیمانه و سقا به دنیا آمده
آقا امام مجتبی، مولا به دنیا آمده
افلاکیان دل بی قرار پرسیدهاند از کردکار
آیا یگانه منجی دنیا به دنیا آمده؟
بهر عنایت جبرئیل بسته به قنداقش دخیل
زیرا که امشب صاحب عقبی به دنیا آمده
آدم تماشا میکند، حوا تمنا میکند
حواریون را کن خبر، عیسی به دنیا آمده
آقائی این شاه را از سنتش باید شناخت
تنهاترین سردار را از تربتش باید شناخت
امشب دل دیوانهها دارد نشاط دیگری
زیرا ظهور این امام، برپا نموده محشری
دنیا چراغان میشود، آیینه بندان میشود
دل میبرد از دلبران، با آن جمال حیدری
عالم همه پرنور شد، چشم حسودان کور شد
از بس که این زیبا پسر، رفته به ایل مادری
انگشت حسرت بر دهن، محو تماشای حسن
بهر زیارت آمده، خورشید و ماه و مشتری
ای دل بهای آب را وقت عطش باید شناخت
تنها ترین سردار را از تربتش باید شناخت
یوسف زکنعان آمده شاید ببیند دلبری
جمع گدایان جمع شد بر سفرۀ پیغمبری
شمشاد قامت آمده، قامت قیامت آمده
کنج لبش بوسه گه انس و ملک، حور و پری
برسفرهاش صدها ملک خوردند تا نان نمک
گفتند به به ای نمک، از هر عسل شیرینتری
والاترین اصل و نسب دارد به دنیای عرب
از عمق دریا از صدف گشته نمایان گوهری
این گوهر نایاب را از قیمتش باید شناخت
تنهاترین سردار را از تربتش باید شناخت
ای کاش امشب یارمان الطاف بسیاری کند
این لشکرخوشنام را آقا علمداری کند
هرکس به قدر بضعتش، با عشق امید عطش
راهی این بازار شد، یوسف خریداری کند
در نیمۀ ماه صیام ذکر لب ما شد مدام
آقا دعاکن تا خدا رفع گرفتاری کند
ما هم گدای این دریم، ما آشنای این دریم
باشد که مولا از کرم برجمع ما یاری کند
اوج غم این یار را از محنتش باید شناخت
تنهاترین سردار را از تربتش باید شناخت
تنهایی او اشک را از چشم ما جاری کند
ای کاش امشب یک نظر بر این وفاداری کند
با اینکه گمراهیم ما، کرببلا خواهیم ما
داریم در دل آرزو، شاید حسن کاری کند
ما از ولایت غافلیم، گم کرده راه جاهلیم
باید که تا صبح ظهور از ما نگهداری کند
امشب امام منتظر، آن ماه غائب از نظر
شاید مدینه رفته تا با گریه افطاری کند
این بی حرم ارباب را از غربتش باید شناخت
تنهاترین سردار را از تربتش باید شناخت
-
علت خلقت من گریه برای غم توست
پسر فاطمه! ای روشنی چشم ترم
سایۀ پهن، ز الطاف خدا روی سرم
مادرم آشپز بزم عزاخانۀ توست
و میاندار صف سینه زنانت پدرم
-
همه دنیای من حسین
آقا سلام! وقت گدایی رسیده است
عشقت دوباره چند گدا را کشیده است
روز ازل خدا ز گل و آب کربلا
بی شک مرا برای شما آفریده است
-
بوی محرم
دل من یاد محرم، به خدا حیران ست
یازده ماه وجودم همه سرگردان ست
دیر نیست آن شب پر شور که ما میگوییم
«عصر فردا بدنش زیر سم اسبان ست»
با اینکه گمراهیم ما، کرببلا خواهیم ما
رنگین کمان بر پهنۀ دریا به دنیا آمده
این انفجار نور نیست، آقا به دنیا آمده
جود سخا، حال دعا، نور خدا، بخشش، عطا
از یمن میلاد حسن یکجا به دنیا آمده
یوسفترین اولیا، آقاترین مرد خدا
با آن جمال هیبتش زیبا به دنیا آمده
در دشتها بر لالهها داده خبر باد صبا
پور علی بر دامن زهرا به دنیا آمده
قدر کرامت را فقط از وسعتش باید شناخت
تنهاترین سردار را از تربتش باید شناخت
میخانه و پیمانه و سقا به دنیا آمده
آقا امام مجتبی، مولا به دنیا آمده
افلاکیان دل بی قرار پرسیدهاند از کردکار
آیا یگانه منجی دنیا به دنیا آمده؟
بهر عنایت جبرئیل بسته به قنداقش دخیل
زیرا که امشب صاحب عقبی به دنیا آمده
آدم تماشا میکند، حوا تمنا میکند
حواریون را کن خبر، عیسی به دنیا آمده
آقائی این شاه را از سنتش باید شناخت
تنهاترین سردار را از تربتش باید شناخت
امشب دل دیوانهها دارد نشاط دیگری
زیرا ظهور این امام، برپا نموده محشری
دنیا چراغان میشود، آیینه بندان میشود
دل میبرد از دلبران، با آن جمال حیدری
عالم همه پرنور شد، چشم حسودان کور شد
از بس که این زیبا پسر، رفته به ایل مادری
انگشت حسرت بر دهن، محو تماشای حسن
بهر زیارت آمده، خورشید و ماه و مشتری
ای دل بهای آب را وقت عطش باید شناخت
تنها ترین سردار را از تربتش باید شناخت
یوسف زکنعان آمده شاید ببیند دلبری
جمع گدایان جمع شد بر سفرۀ پیغمبری
شمشاد قامت آمده، قامت قیامت آمده
کنج لبش بوسه گه انس و ملک، حور و پری
برسفرهاش صدها ملک خوردند تا نان نمک
گفتند به به ای نمک، از هر عسل شیرینتری
والاترین اصل و نسب دارد به دنیای عرب
از عمق دریا از صدف گشته نمایان گوهری
این گوهر نایاب را از قیمتش باید شناخت
تنهاترین سردار را از تربتش باید شناخت
ای کاش امشب یارمان الطاف بسیاری کند
این لشکرخوشنام را آقا علمداری کند
هرکس به قدر بضعتش، با عشق امید عطش
راهی این بازار شد، یوسف خریداری کند
در نیمۀ ماه صیام ذکر لب ما شد مدام
آقا دعاکن تا خدا رفع گرفتاری کند
ما هم گدای این دریم، ما آشنای این دریم
باشد که مولا از کرم برجمع ما یاری کند
اوج غم این یار را از محنتش باید شناخت
تنهاترین سردار را از تربتش باید شناخت
تنهایی او اشک را از چشم ما جاری کند
ای کاش امشب یک نظر بر این وفاداری کند
با اینکه گمراهیم ما، کرببلا خواهیم ما
داریم در دل آرزو، شاید حسن کاری کند
ما از ولایت غافلیم، گم کرده راه جاهلیم
باید که تا صبح ظهور از ما نگهداری کند
امشب امام منتظر، آن ماه غائب از نظر
شاید مدینه رفته تا با گریه افطاری کند
این بی حرم ارباب را از غربتش باید شناخت
تنهاترین سردار را از تربتش باید شناخت