- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۰۵
- بازدید: ۲۸۶۴
- شماره مطلب: ۷۷۵
-
چاپ
تویی که خون خدایی
همین که نیزه جدا کرد تار و پود تنت را
کبوتران همه خواندند شعر پر زدندنت را
کمند و نیزه و شمشیر تا دخیل ببندند
نشانه رفته ز هر چار سو ضریح تنت را
چنان به سینهات از زخمها شکوفه شکوفید
که دجله غرق تماشاست باغ پیرهنت را
دهان خشک تو جایی برای آب ندارد
ز نام و یاد خدا پر نمودهای دهنت را
تو سیدالشهدایی، تویی که خون خدایی
خدا ز شاهرگ خویش دوخته کفنت را
-
پسرخواندۀ زمین
قرار بود که با آب و گل عجین بشوی
برای اینکه سفالینهای گلین بشویپیالهای بشوی با شرابهای مگو
و بعد همدهن ربالعالمین بشوی -
شق القمر از لشگر ابلیس بعید است
یا حضرت عبّاس! بگو محتشمات را،
از جوهرۀ علقمه پر کن قلمات را
جاری شود از دامنهاش چشمهای از خون
بر دوش بگیرد اگر الوند غمات را
تویی که خون خدایی
همین که نیزه جدا کرد تار و پود تنت را
کبوتران همه خواندند شعر پر زدندنت را
کمند و نیزه و شمشیر تا دخیل ببندند
نشانه رفته ز هر چار سو ضریح تنت را
چنان به سینهات از زخمها شکوفه شکوفید
که دجله غرق تماشاست باغ پیرهنت را
دهان خشک تو جایی برای آب ندارد
ز نام و یاد خدا پر نمودهای دهنت را
تو سیدالشهدایی، تویی که خون خدایی
خدا ز شاهرگ خویش دوخته کفنت را